۲۴ بهمن ۱۳۸۵

یک) دقت کردید که برای هرچی پول می دیم ازش بهتر استفاده می کنیم ؟ مثال می زنم : بچه های شبانه ی دانشگاه ما یه رقمی هول و حوش یک میلیون و سیصد الی ششصد هزار تومن برای هر ترم می پردازند ... با این رقم در واقع برای هوایی که استنشاق می کنند هم از جیبشون مایه می گذارند ، توی تمام شوخی هاشون راجع به شهریه حرف می زنند ، دانشگاه هم بی انصافی نمی کنه ، حتی برای تجدید کارت دانشجویی شون هم دو برابر روزانه ها پول می گیره !! به جرات می تونم بگم فقط در صورتی که سخت مریض باشند یا مرگ و میری در بین باشه حاضرند از دانشگاه بزنند ... کلاس های ساعت هفت صبح شنبه پر از بچه های شبانه ست که چنان خوب کارهاشون رو انجام دادند که استاد هم چار شاخ می مونه ! آگاهی از تمام جزییات وام ها ، تسهیلات ، ساعات عبور و مرور اساتید ، کدوم استاد از فرنگ برگشته ، کدوم رفته ، کدوم می خواد بره ، ساعات حضور مدیر گروه در دانشکده ، تلفن هایی که می کنه ! ، شناسایی تمامی کادر آموزشی به علاوه ی خانواده شون ! و امکانات اکسترای دانشگاه که هنوز در دفتر رییس دانشگاه در حد طرحه ! وخیلی چیزهای دیگه که من نمی دونم ! از ویژگی هایی هست که اغبلشون پیدا می کنند و من معتقدم این خصوصیات در همه مون بالقوه هست ، منتها تا پولشو ندیم ، بالفعل نمی شه ! من نمی فهمم چرا ما همچین آدم هایی هستیم؟
دو) شما هر حالی که باشید با نگاه کردن به دختر دختر دایی من که شبیه ایموتیکن دونقطه و دی یاهو هست با این تفاوت که دندون در نیاورده ! ، به خنده می افتید ! باور نمی کنید یه بچه چطور می تونه آدم رو به قهقهه بندازه ، فقط با دهن کوچولوی بی دندونش که کافیه زبونتون رو در آرید تا شبیه همون که گفتم یعنی دونقطه و دی بی دندون ! بشه و آدم در هرحالی ، تاکید می کنم ! در هر حالی که باشه به خنده می افته ! و البته خود خرش هم ! در هر حالی که باشه ، حتی گریه ، اگه زبونتون رو براش در آرید از خنده روده بر می شه ! خلاصه مفرحه این بچه ! فقط مشروط بر این که مال دیگران باشه و تا می خنده بغلش کنی ، تا گریه کرد بدی به مامانش ! مگه نه ؟
سه ) یک نفر در کمال مسرت ! اومده به من می گه که بیزنس پلن نویسنده شدن رو از اینترنت دانلود کردم و برنامه ش جوریه که ظرف پنج سال می تونی نه اینکه در حد جهانی ، ولی توی کشور خودت نویسنده ی معروفی بشی ! منم داستان اولم رو نوشتم و الان دست ویراستاره !! داشت از دهنم می پرید که بگم آمپولش هم هست که می زنی و نویسنده می شی !! ... آخه برادر من ! ... استغفر الله ! خدایا صبر بده ! می دی یا بگم آمپول بزنه؟
چهار ) ما همه خوبیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر