۳ اسفند ۱۳۸۵

سرتو بدزد ! چه بارونیه ... با تو ام ! می گم سرتو بدزد ! ... اه ! نمی دونم این پرهای سیمرغ رو کجا گذاشتم ... از اون روزگار قحطی و خشکسالی در به در پر شال ملک محمد و ملک خورشید پی پر سیمرغ گشتم تا حالا ! و الانم تو این سیل بی امان هنوز دارم پی اش می گردم ... آخ ... ایناهاش ! ... اینجاس ! ... باورت می شه ؟ ... ای بابا ! همه ش خیس شده که ! چه کار کنم ؟ ... چه کار کنیم؟ ... اینا که آتیش نمی گیره تو این بارون ! خوب نمی خوای کمک کنی ، نکن ! تو بیابون خدا که پر شال ملک مملکت عالم رو زیر و رو می کردم لال بودی ! غیب شده یودی ! اون جا که بس که گرمه اگر پرها رو نگاه می کردم ، آتیش می گرفت ! پری در کار نبود ! اونوقت تو بارون دسته ، دسته پر سیمرغ می دی و می گی آتیش بزن که با سر برسم اونجا ... بی انصاف ! تو که می دونی آتیش نمی گیره ... تو که می دونی نمی خوای بیای ! ... خودمونیم بین خودم و خودت ، از اول که دادی خیس نبود؟ چه گرفتاری شدم ! ... تو یکی سرتو بدزد ! ما یا پر سیمرغ نداریم یا اگه داریم ، خیسشو داریم ... اصلا تقصیر منه که خودمو این جور انداختم تو بغل سیمرغه ... نشسته بودیم زندگی می کردیم دیگه ... من با کف دست چپم ، شونه ی راستم و با کف دست راستم شونه ی چپم رو گرفته بودم و سرمو گذاشته بودم روی انگشتای یخ کرده ی دست چپم و می گفتم : می دونی عزیزم ، من حرف تو رو نمی فهمم !! اونم تهدید آمیز سیگارشو که با دو تا انگشت دست راست گرفته بود به طرفم می گرفت و می گفت نه ! من حرف تو رو نمی فهمم !! ... آخ ! گفتی سیگاری نیست ؟... خوب باشه ! مدادشو تهدید آمیز به طرفم گرفته بود ! اما مگه این حرفا پای تلفن نبود؟! پس من با کدوم دستم تلفن رو نگه داشته بودم؟ (داشته بودم درسته؟) نکنه این جور نشستن مال یه دفعه ی دیگه بود؟ اگه پای تلفن بود پس پرها رو چه جوری داد دستم؟ پیک کرد؟ نه ! این چیزا رو مگه پیکم می کنن؟ نفهمیدم چه جوری گمشون کردم ... تقصیر تو شد ! ... اه ! سرتو بدزد
وقتی پری در کار نباشه ، همه تون صیغه ی اجباری خودمید ! حتی تو ! خوشگله ! حتی تو که فکر می کنی با طنازیات خر شدم ! فعلا سرتو بدزد که پر سیمرغ خیس ما را بس ! صیغه ی خیس نمی خوام دیگه ! مثلا تو قرار بود تر و خشکم کنی ! من سرورتم آخه ! تو بگو ! سرور هی به بنده می گه سرتو بدزد؟ ... نمی دونم اگر با سشوار این پرا رو خشک کنم و آتیش بزنم چی میشه !؟ میاد؟

۱ نظر:

  1. سلام
    من یه خواننده هستم از نوع ناشناس
    معرفی می کنم:اسمم مهدیه است
    یه برنامه نویسم
    زدم تو کامپیوترم یه آنتی ویروس اینستال شه و لذا برنامه نویسی نتوانم
    عوضش وبلاگ تو رو که امروز کشف کردم از اول تورق کردم
    تا رسیدم اینجا و اسم ملک محمدو دیدم
    و داستانایی که وقتی کودک بودم پدر و خاله و دختر خالم برام تعریف می کردن
    چه قدر داستان خوبه
    و چقدر وبلاگ تو که می شه توش آسود.

    پاسخحذف