۳ بهمن ۱۳۸۶

خواب دیدم روی بطری شیر تاریخ انقضا سی و نه بهمن است! اول که بیدار شدم کلی خندیدم ولی بعد فکر کردم فهمیدم چرا این خواب را دیدم
یکی از چیزهایی که من مدت ها نمی خوردم و هنوز هم بدون کافی یا کاکائو لب نمی زنم شیر است. شیر سفید دلم را بهم می زند . بوی شیر در حال جوشیدن را که هرگز نگو و از فوبیاهای زندگی ام این بوده که شیر تاریخ مصرف گذشته بخورم ، چون اگر سالمش را بخورم تا دو سه ساعت بعدش بالا می آورم چه برسد به تاریخ گذشته. اما شیر خوردن به این شکلی که الان هست، که هرچند کم است ولی بالاخره هست، مدیون بلتوبیا است که زهرمار را در یک روز خاص که ما آماده بله گفتن به هر چیزی بودیم به ما چشاند و ما فریفته ی آن شدیم و شیر خوردیم و مادرمان چشمانش گرد شد. چون مادرمان شاهد بود چه لیوان های شیر که یواشکی که در سینک دستشویی خالی کردیم و به فنا دادیم و مادرمان دید سینک سفید است و قهوه ای است و مچمان را گرفت که شیر نمی خوریم و دور می ریزیمش و ما در عوض یاد گرفتیم توی گلدان هم می شود لیوان شیر را خالی کرد و یا وقتی در ظرفشویی می ریزی شیر را ، لااقل بعدش آب را باز کن ته مانده ی شیر را از ظرفشویی بشوید ! بگذریم. خلاصه کودکی و بلوغم در شیر نخوردن سپری شد و بدتر از همه داشتن خواهری است که ممکن است اگر تشنه اش باشد و برود سر یخچال، دیده شده ( بله! باور نمی کنید؟ مدارک در آرشیو موجود است) که حتی از بطری شیر سفید سر بکشد ( هوق ) و مادر گرامی این حرکت ناجوانمردانه را دائم بزند توی سر ما. علی ایحال من الان با روش های اختراعی بلتوبیا شیر که با روش خاصی با چیزی قاطی شده است را می خورم بی آه و ناله و اسمش هم زهرمار است و تصمیم دارم سینه به سینه اگر فرزندی داشتیم برایش طرز تهیه زهرمار را نقل کنیم و این راز را بین خودمان نگه داریم و مهمانان ویژه مان را شاید روزی به لیوانی زهرمار مهمان کردیم ولی هنوز لب به سفیدش نمی زنیم (هوق).ه
و اما خوابم
الان که این را می نویسم هنوز توی یخچالمان یک بطری شیر هست که یک سومش پر است و تاریخش سی بهمن است و من که صبح خواب دیدم سی و نه بهمن تاریخ انقضای شیر مذکور است، احتمالا در خواب هوس زهرمار کرده بودم که این به خودی خود رکوردی است و فکری شدم که آیا واقعا هیچ جای جهان کسی هست که خواب تاریخ انقضای شیر را ببیند آن هم در سی و نهم ماه یا من تنها هستم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر