۷ بهمن ۱۳۸۶

به محض این که به جای شاگرد می نشینم باز می شوم همان سرتقی که سر کلاس هروکرمی کند و مزه می پراند و اشتباهات معلم را تکرار می کند، جوری که فقط ته کلاس شنیده شود و منجر به انفجار خنده بشود. من کی بزرگ می شوم؟ اینجا که کلاس اخلاق اسلامی آقای واثقی دانشگاه هنر نیست! البته باور کنید کمی هم تقصیر تیچر است! ( تیچر رو حال کردید؟ ) یک اخلاقی دارد که کلمه ها و عبارات و اصطلاحاتی که یک بار اشتباهی ساخته شده و بعد از آن هرگز به کار نرفته را می خواهد به ما یاد بدهد! به قول ابراهیم نبوی:" به ما چه ! مگه ما چه کاره ایم!؟" مثلا آمده به ما می گوید:" ضمانت اجرایی ندارد به انگلیسی چه می شود؟!" فکر کن! من اگر تا سال دوهزار و صد هم زنده باشم نمی روم به کسی بگویم فلان چیز ضمانت اجرایی ندارد! به من چه اصلا که داشته باشد یا نه! من به فارسی هم برایم مهم نیست که از این جمله استفاده کنم! نمی گویم! هر چه فکر می کنم، می بینم نمی روم جایی که مجبور شوم بگویم ضمانت اجرایی ندارد! و اخلاق با نمک ترش این است که عین دبستان وقتی می خواهد ما یک کلمه ای را حدس بزنیم سیلاب اولش را می گوید و ابروهایش را بالا می دهد و به ما نگاه می کند تا ما بقیه اش را بگوییم! فکر کن ما گنده بک ها! نشستیم به دهان تیچر زل زدیم تا بقیه کلمه بیاید بیرون! چون شکر خدا هیچ کداممان کلماتی که به ذهن او می رسد در گنجینه پربار لغاتمان نداریم!! مثلا همین هفته پیش داشتیم در مورد ایران باستان حرف می زدیم و صحبت کشید به مجسمه هایی که سینه های بزرگی داشتند و یکی غلطی کرد و گفت مجسمه ها مال دوره مادر سالاری بوده و مادرسالاری را به فارسی گفت. تیچر هم فرمود می دانید مادرسالاری لغتش چیست و ما مسلما نمی دانستیم و به عادتی که بالا توضیحش دادم گفت:" مت..." و با ابروهای بالا رفته به ما نگاه کرد وطبعا از سنگ صدا در می آمد و از ما نه! باز گفت:" مت..." .... من هم از دهانم در رفت، گفتم: "مت دیمون!" و هر هر بغل دستی هایم زدند زیر خنده! حتی آقای پنجاه و سه ساله ای که در کلاس ما هست و اصلا نمی خندد، خندید! .... بعد هم تیچر بینوا با کمی اخم گفت:" متریارک" و ما هم یادداشت کردیم! ولی با خودم فکر کردم واقعا چقدر ممکن بود از چینین بی مزه پرانی ای خوشم نیاید اگر جای او باشم؟
و این چنین شاگردی که شرحش رفت، بودن ( خدا به شما رحم کند که می خواهید بفهمید منظورم از این عبارت ناهنجار چه بوده است!)حالی است که گاهی غالب به حالات دیگر من می شود و پنج شنبه متوجه شدم این سندرم با معلم شدن هم در من از بین نرفته است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر