۱۰ اسفند ۱۳۸۸


دُیچ
دیدید وقتی دم آخر درس می‌خوانید و تلاش مذبوحانه‌ای می‌کنید که از حافظه‌ی سطحی‌تان نهایت استفاده را بکنید، یک‌جایی مغزتان پر می‌شود و دیگر کلامی یاد نمی‌گیرید؟ من آن‌جام. امتحان دارم فردا. راه که می‌روم از لبه‌ی مغزم "امپراتیوهای استثنا" و "آرتیکل‌های همیشه با هم اشتباه‌شونده" و "داتیو آکوزاتیوهای کشنده" و "ولش اشپراخه اشپغیشست دو؟" سرریز می‌کند. سعی می‌کنم یواش راه بروم که نریزد. سعی می‌کنم الان که این تمام شد و رفتم که دوش بگیرم، یک‌جوری دوش بگیرم که این‌ها نم نکشد.
حالا همه با هم به آهستگی از پای اورلاندو بلند می‌شویم به‌طوری که هیچ "دِر" و "داس" و "دی"‌ای دور و برمان روی زمین نریخته باشد.

۴ نظر: