۶ اردیبهشت ۱۳۸۹


بدو بدوها- یک
- هی احساس می‌کنم یه چیز مهمی یادم رفته...
- همون... فقط احساس می‌کنی. در عوض بعدن می‌بینی چه چیزای بیخودی یادت مونده.
بعد؟ بعد می‌افتی به لیست درست کردن. کاری به لیست‌هایی که شامل عینکم پیچش شل شده و دندان پزشکی بروم و آنتی ویروسم را تمدید کنم و تو رو خدا بروم استخر و این‌ها ندارم. کار به لیست چیزهایی دارم که توی دست می‌آیند. سه تا دسته‌ی بزرگ داریم که هرکدامش کلی زیرشاخه دارد:
یک. وسایل شخصی شامل لباس‌ها، آرایشی- بهداشتی‌ها، زلم‌زیمبوها و امثالهم.
دو. سوادجات شامل کتاب‌ها، جزوه‌ها، دفترها، ذخایر دیجیتال زندگانی‌ت و امثالهم.
سه. سانتی‌مانتال‌ها شامل همه‌چیز از بلیط فلان کنسرت که باهم رفتیم تا نامه‌ها و عکس‌ها تا سازه یک در دومتری که برات ساخته بود با چوب تا بیست تا جورابی که هنوز لیبلش را نکندی و امثالهم.
جا نداری. اولین چیزی که شروع می‌کنی حذف کردن می‌دانی چیست؟ لباس‌های غیر ضروری؟ خیر. کتاب هفتصد صفحه‌ای رفرنس که تا حالا یک بار هم نخواندی‌ش؟ خیر. سانتی‌مانتال‌ها؟ بله. اصلن شک هم نمی‌کنی‌ها. حالا صد سال بهت می‌گفتن این دکل را از توی اتاقت بردار، قبول نمی‌کردی که. چسبانده بودی‌ش به خودت. ژست عشقیِ مکش مرگ من‌اَت هم همه را خفه کرده بود. پیراهن‌های ابریشم خام به اضافه متعلقات که می‌دانی عمرن تنت نخواهی کرد؟ حیف است. بگذار باشد حالا.
ناچارن عشق هممممیشه در مراجعه است.

۱ نظر: