۱۴ فروردین ۱۳۹۰


یاد اموات
همین‌جوری اصلن داشتم به‌طورکل دنبال چیز دیگری می گشتم. یک‌هو نمی‌دانم چه کردم که به جاش خوردم به "بهار دلنشین" آقای "بنان" خان. بسیار احساساتی شدم. اشکم هم درآمد. این لینک ویدئویی‌ست که منجر به این پست شد. گمانم صفحه‌ای چیزی بوده. آخرش یک سری آهنگ‌های خالی هم هست که طبعن همه را می‌شناسم اما اسم هیچ‌کدام را بلد نیستم. دلم برای عمو خُسِنگم (حسین طبعن) تنگ شد. همیشه شعرهای این مدلی برایم می‌خواند بچه که بودم. برایم تعریف کرده بود که من دست‌هام را می‌گذاشتم روی دهنش، بهش می‌گفتم عمو خسنگ نخون. خیلی غم‌انگیز می‌خونی. غم‌انگیز آخه؟ خودش می‌گفت که من می‌گفتم غم‌انگیز. پای خودش.
زنگ زدم به عمه سوسن. هی می‌خواستم زر زر نکنم ولی کردم. گفت منم عید همه‌ش یادش بودم. یک‌ذره برایم تعریف کرد از حاملگی‌ش. تعریف کرد از موقعی که حامله بوده توی آبادان. که عمو خسنگ مدرسه درس می‌داده. چیزهای خوب تعریف کرد. خوب بود. من رفتم تا خانه‌ی نارمکشان. یاد عمو خسنگ که لیمو می‌چکاند توی چایی. بعد یاد بابابزرگ‌هام آمد. هنوز هم بابای مامانم را باور ندارم. بس که تا فوت کرد از ایران آمدم بیرون. جای خالی‌ش را ندیدم اصلن. یاد خاله‌جان و عمه جان بابام آمد. یاد عمو ایرج آمد. یاد بابای امید آمد...
دلم می‌خواست می‌رفتم بهشت زهرا.
الان که می‌نویسم سبک‌ترم اما.
یک چیزهایی هست که توی ایران که هستی اصلن نمی‌فهمی که انجامشان می‌دهی، یکی‌ش سر خاک عزیزها رفتن است. من چه می‌دانستم دوست دارم یک وقتی سر خاک عزیزهام بروم. بعد یک آهنگی آدم را می‌برد سر خاک همه‌شان.
روحشان شاد. 
کاشکی روح وجود داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر