یه خاطرهی سوتینی دیگه هم یادم اومد. یه بار از خونه تا سر
کار یه سوتین به چترم یا شالم آویزون بود. نمیدونم به کدوم. رفتم دم چوبرختی
لباسهام رو آویزون کنم، دیدم یه سوتین چسبیده بهم. تو اوبان همه نگام میکردن،
بعد فک کرده بودم امروز خیلی خوشگلم. همه نگام میکنن.
بعد هی فک میکردم میدونم خوشگل شدم امروز اما دیگه نه
انقد. ولی در طول مسیر بد به دلم راه ندادم. سوتینه هم قشنگ باهام اومد تا سر کار.
آویزون.
هی فک میکنم مردم دربارهم چی فک کردن آخه؟ فک کردن خیلی
هایفشنام؟ فک کردن خیلی دوست دارم سوتینمو به همه نشون بدن؟ خیلی بد بود وقتی
پیداش کردم. ولی خیـــلی خندیدم.
جدیه؟
پاسخحذفجدیه؟
پاسخحذفخدا خفت نکنه دختر مردم از خنده :))))
پاسخحذفخدا خفت نکنه دختر مردم از خنده :))))
پاسخحذف