یک چهارشنبهی معمولی بود، من هم از خانه درآمدم یک برنامهی
فشردهای هم داشتم که تصمیم راسخم این بود که تا قبل از ساعت هفت شب که برویم
کنسرت گرهارد، همه را انجام بدهم. هیچکدامش نشد.
توی پلههای اوبان خوردم زمین. چون میخواستم بدوم به قطار
برسم. وینیها یک ضربالمثلی دارند که دنبال قطار و مرد ندوید، یکیش برود، زود یکی دیگر
میآید. کو گوش شنوا؟
بعد که خوردم زمین چند ثانیهای هیچچیزی نفهمیدم. بعد با
صدای یک خانمی که گفت به آمبولانس زنگ بزنم؟ به خودم آمدم گفتم بزن. میخواستم
بگویم دوستم را صدا کنید. قلی داشت جهت مخالفم سوار میشد. نمیتوانستم بگویم. بعد
نمیدانم چطور شد من را دید و آمد و بقیهش یک صحنههای مبهمیست. یادم هست که
کفشم را درآوردند، بعد به پام نگاه میکردم و همینطوری داشت باد میکرد. بعد دست
کشیدم به پیشانیم. خیس بود. من یک آدمی هستم که عرق نمیکنم. یعنی شخصن جز توی
سونا ندیده بودم که پیشانیم عرق کند. بعد وسط آن هیگار ویگار با خودم داشتم فکر
میکردم ها پس تو کتابها مینویسند به پیشانیش عرق سرد نشست منظورشان این است. من دارم میمیرم احتمالن.
بعد یک خانمی آمد تا رسیدن آمبولانس با من شروع کرد حرف
زدن. گفت که فیزیوتراپیست است و من نباید بترسم و خوب میشوم و همین حرفهایی که
توی سریال گریزآناتومی به یکی که زیر چرخ ماشین گیر کرده یا آوار ریخته روی سرش میگویند.
بعد خیلی حرفهاش خوب بود. من این فیلمها را که میدیدم فکر میکردم حالا توضیح
واضحات میدهد چقدر ولی وقتی خانمه بهم گفت که نترسم و هیچطوری نیست و آمبولانس
میآید من را میبرد و همهچیز درست میشود، حرفش را قبول کردم و آرام شدم واقعن.
بعد از این قسمت توی آمبولانس بود که تا حالا سوار نشده
بودم و قلی معتقد بود که این میشود یک قصهای که میتوانم بعدن تعریف کنم چون عاشق این است که بدتر از من توی هرچیزی یک چیز خوبی پیدا کند.
درد وحشتناک بود. بیمارستان و معاینه و رادیولوژی و بعد هم
پام را گچ گرفتند و دو تا عصای زیربغل دادند و تمام شد. توی بیمارستان تقریبن سریع پیش رفت همهچیز. دکتر گفت که دو تا از سه
تاندونهای مچ پام پاره شده. مچ پام را گرفته بود و میچرخاند و من از درد به خودم
میپیچیدم و گفت خیلی شله. با پای راستم مقایسه کرد، گفت برو گچ. گفت نود درصد
تاندونهام خودشان دوباره به هم میچسبند، ده درصد باید جراحی شود.
یک آمپولی هم بهم دادند که همانجا یادم دادند که خودم باید به خودم بزنم. چهارده روز باید به خودم آمپول بزنم که یک آمپول کوچولوییست که ضد لخته شدن خون توی پام است.
سر عصا هم هی سربهسرم گذاشتند که باید عصای بچهها را
بدهند بهم. حالا داستان اینطوریست که یک هفته پایم توی یک گچ باز است. یعنی یک
شکافی وسط گچ است، برای اینکه پام که بادتر میکند جا داشته باشد. بعد یک گچ بسته
میگیرند. بعد هم آتل. از کار و درس و امتحان هم افتادم. توفیق اجباری توی
رختخواب. دردش مزخرف است اما. نمیتوانم بخوابم. راه رفتن صرفن در حد تا دستشویی. بعد
از درد به نفسنفس میافتم. خیلی مزخرف.
ظاهرن اینطوریست که قصد کردم سالی یکبار یک بلای این
مدلی سر خودم بیاورم. پارسال دستم و امسال پام. هردو هم چپ.
فکر میکردم دیگر تقریبن سی سالم شده، بعید است جاییم را
بشکنم و دست و پام را توی گچ کنم اما خب نه. همانطور که شاهد هستیم، هار هستم.
سربههوا هستم. بیچاره کردم خودم را.
کاش زودی به هم جوش بخورد همهچیز و هرچیزی که باید جوش
بخورد. پام را بدجوری لازم دارم.
گفتن هم ندارد دیگر، وقت درد، آدم، غربتش خیلی درد میگیرد.
کاری نمیشود کرد. تصمیم گرفتم اینجا و فیسبوک نق بزنم تا یک کمی آدمها بهم دلداری بدهند. چون که دلداری خوب است. چون احساس کردم بیدلداری خیلی سختم است.
OMG..
پاسخحذف:( Aziizam! take care kon kolliii..
to kollan up mikoni adam delesh milarze mige in baz che balayi sare khodesh avord! seriously! webloget mesle serial actoin e! adam mikhoone mizane too sare khodesh
(fonte farsi nadaram sare kar bebakhshid midoonam finglish cheghad roo a'sabe)
نمی تونم تصور کنم چقدر وحشتناکه آدم تو غربت درد داشته باشه.
پاسخحذفمیزان زیادی نازکشی مجازی ناشناس
:**
آخی ی ی عزیزم! الان من بیشتر از یک ماهه که دچار همین معضلم. درد شدید فقط همون لحظه زمین خوردنم بود. دکتر هر طرف پامو چرخوند درد نداشتم ولی موقع راه رفتن درد سراغم می اومد. خلاصه بعد دو روز رفتم داوطلبانه برام گچ گرفتن :-) از فرداش هم سر کار رفتم ولی خب 2 هفته عالم و آدم رو به خدمت گرفتم. دو هفته است گچش رو باز کردم ولی هنوز درد دارم. ترس برم داشته هیچوقت خوب نشم. نتونم بدوم، برقصم یا کولی بازی های قبل رو دربیارم:-) اینه که درکت می کنم. ولی خوب میشی به امید خدا. این یک ماه رو یک فرصت ببین، شاید موقعیتی پیش اومد برای یک تغییر یا تحول خوب...
پاسخحذفman ham kharej az keshvar zendegi mikonam. vali nemitunam tasavor konam chegahdr sakht ast chenin etefaghi bioftad va man tanha basham. negh zadan ham khub ast. agar kasi hast ke sarash ghor bezani o beshnavad, hatman ghor bezan. agar nabud be khodam begu, tu chat begu mishnavam. man khodam harraf hastam. harvaght ke beguii harf zadanam miad, khub ham gush midaham. dg hamin.
پاسخحذفغصه نخور هموطن
پاسخحذفمچ پات مثل روزِ اولش و حتی بهتر جوش می خوره
زودی از بستر جدا میشی و به کارات میرسی
به هر حال بیشتر مراقب خودت باش .
دیگه اینکه اون ضرب المثل خیلی هم ایرانیه و از این قراره که دنبال دو چیز نباید دوید. یکی دختر و دیگری اتوبوس. چون در هر دو مورد بعدی در راهه:دی
اول گفتم آخ جون منصفانه نوشته بعد وسط خوندن یهو گفتم هیییین
پاسخحذفاصلا دردم اومد با تصور پای شل!!
امیدوارم بیدرد بگذره زودتر
که درد تو مملکتم غربت میاره
تو که تنها نیستی لاله جانم، پس قلی چی می شه ؟ :) امیدوارم هرجی زودتر خوب شی و به کارهای موندت برسی :* اینطوری واسه ما بهتره که بیشتر واسمون می نویسی :D
پاسخحذفلاله جان .من مامان آتی هسنم.مادر سارا. منو یادت میاد؟ تورو فقط چند لحظه دیدم .اما همیشه صورت جذاب وخندانت جلو چشممه. نوشته هات رو بسیار دوست دارم. بیشتر از اون خودت رو دوست دارم که از هر اتفاقی هرچند هم که بد باشه واز دل هر موقعیتی یه چیز خوب می کشی بیرون. شجاعتت رو دوست دارم هرچند که به زبون نمیاری وحرفی ازش نمی زنی. مواظب خودت باش که خیلی عزیزی
پاسخحذفزود خوب بشی لاله. دعا می کنم واست.
پاسخحذفعزیز دل تا حالا برات کامنت نذاشته بودم و دلم نمی خواست الان باشه اما خب نه واسه اینکه لزوما پات اوخ شده بلکه واسه اینکه این پروسه رو یه سه ماهی طی کردم و میدونم سختته اونم توی ووول ووولی امیدوارم هرچی زودتر بهتر شی یا بر ووول وووولیتت فائق شی جون جون و بوس بهت هرچند دوریم از هم و من مثه اون فیزیوتراپیسته خوب نیستم و به موقع اما به قول گودر خدا بیامرز بی بغلم :**
پاسخحذفبه جاش الان وقت داری بشینی یه دل سیر فیلم ببینی.امیدوارم زودتر خوب بشی.:)
پاسخحذفلاله عزیز خیلی ناراحت شدم که این اتفاق افتاد اونهم برای دختری به پرکاری و فعالی تو. اما می دونم که با همون روحیه مثبت خودت استفاده خوبی ازین اوقات هم می کنی. بیشتر بنویس اگه می تونی. امیدوارم که تا حالا بهتر شده باشی.
پاسخحذفدوستدارت
لاله جونم. منم پارسال پای چپم شکست. ولی یکماه خونه موندن خیلی هم بد نبود. کلی وقت داری باخودت خلوت کنی! دوستت دارم
پاسخحذف