یَک زمستان ناسور بیخودیست که خدا میداند. یعنی تا خرتناقم
زمستان بَسَم شده. (الان این جمله را نوشتم که بنویسم ناسور) اما شما باور کنید که
زمستان نکبتیست. برف میبارد، میبارد، میبارد بعد یخما میشود بعد باران میبارد
تمام خیابانها شلآبههای کثافتزده میشود بعد همهجا یخ میزند بعد دوباره برف
میبارد. بعد دوباره باران دوباره برف. باد میوزد سوزناک. صورت و انگشتهای دست و
پای آدم از سوز سرما درد میگیرد. تمام مدت که توی خیابان راه میروی یکجایی از
بدنت را حس نمیکنی. بهخاطر باد شدید چتر هم نمیتوانی راحت دست بگیری. من یادم
است تهران که بودم چنان ذوقی میکردم که دو مرتبه توی یک زمستان برف بیاید. الان
قدر تمام سالهایی که زمستان درست و حسابی ندیدم، سیرم از زمستان. خیلی سیرم. همهجا
نکبت و خاکستری و برفاب و یخ و کثافت و سرما.
بچههایی که تهرانند هی با یک حال نقطوری مینویسند که تهران
بهار شده و هی من فکر میکنم الاغجانها حال کنید. چرا نق میزنید. لابد آنها هم
میخواهند به من بگویند هر کی موی صاف دارد موی فرفری دوست دارد.
انقدر زمستان طولانی شده که باورم نمیشود توی همین شهر با دمپایی
و شلوار کوتاه گشتم و شنا کردم. بس که اصلن یکطوریست که انگار سرماهه هیچوقت
نمیخواهد برود. آفتاب هم که یک چیز خیلی لوکسیست که اصلن به کلاس ما نمیخورد.
یادم نیست کی آخرین بار آفتابی بود.
نکبتزدگی همانا زمستانهای تمامنشدنی اینجاست. خیلی حال
نگه جز پیش پا را دید نتواند که سرما سخت سوزان است استم. یک شب اما خوش گذشت. بهطرز
غریبی برف باریده بود و ساعت پنج صبح بود و ما یک عالم آدم بودیم که تا زانو توی
برف بودیم و کلی برفبازی کردیم و من تا فیها خالدونم خیس بود و از همهجام برف و
یخ میآمد بیرون و گوشدرد گرفتم بعدش اما تنها باری بود که خوش گذشت چون مکررن آن
شب جیغ بنفش کشیدم چون بههرحال اگر الکل به آدم کمک نکند که جیغ بزند، پس چی کمک
بکند؟
بعد برف پرت میکردم به همهی جهات بیدستکش و فرار میکردم
با این پای چلاقم که کسی به من حملهی برفی نکند. خیلی وقت بود جیغ نزده بودم که
زدم. اما جیغ و برف و اینها هم یکبار، دوبار، سهبار... نه که اینطور بیوقفه و
مکرر برف و باران و باد و سوز و کثافت. اه.
دیشب که داشتم میآمدم خانه و باران شدیدی گرفته بود و من
داشتم خودم را سرزنش میکردم که هوا را چک نکردم چون خوابآلود از خانه رفته بودم
بیرون و کت اشتباهی پوشیده بودم، واقعن احساس کردم که بریدم از این زمستان طولانی. هاپ هاپ. نق نق.
از ریدر کوبیدم، اومدم اینجا بنویسم الان تهران بهار نشده که... دهان باز میکنی به نفسِ عمیق خروار2 سرب فرو میدهی و دیگه بعدشم اصلن حالی نمیمونه نفس مزبور برآید. حالا نه که برف ولی کاش اینجا همش بارون میومد ما هم خیس میشدیم میفتادیم تو حوض نقاشی :)
پاسخحذفهمچنان قضیه غاز بودن مرغ همسایه و عشق افراد مو صاف به داشتن موهای فرفری در من وجود دارد و از همین تریبون اعلام میکنم اگر تمام سال زمستان باشد باز هم کم است...اصلا چه معنی دارد که همه اش افتاب بالای سر ادم ونگ بزند
پاسخحذفشما مونترال نيستي؟ توصيفت انگار اينجا بود! خست شدم از اين همه برف و سرما و يخ... آفتابي سوزان كجاست...
پاسخحذفمن که کیف دارم می کنم از برف. البته بیرون زیاد نمی رم. ولی خونه رو به رویی مون سقفش شیروونی ه وقتی برف می باره همه جای خونه مون پر از نور می شه از انعکاس نور برف :) ء
پاسخحذفقلی نیست ما فیضت را می بریم
پاسخحذفdorost mesle inja , dirooz ke az poshte panjereh bareshe barfo mididam zire lab migoftam baseh digeh ! dar kamale bi tafavoti be barfo sarma raftam ye pirhane khonake tabestooni ham pooshidam, ama chand saat bisjtar davam nayavordamo raftam soraghe poliver pashmi.
پاسخحذفسلام خانم منصفانه عزیز
پاسخحذفوبلاگتون رو تو یکی ازین بعداز ظهرهایی که آدم حال هیچ کاری رو نداره و خاصه و میخاد یه چیز جالب بخونه خوندم ،بیشترش رو،چند ساعت متوالی،حال خوبی داره،خوشبختم از آشناییتون