اینتگراسیون. چهار
معاشرت، دوستان و طبقهی اجتماعی
گمانم همهی آدمها تقریبن در اوایل بیستسالگی، یک تصوری از طبقهی اجتماعی خودشان دارند. وقتی آدم مهاجرت میکند طبقهی اجتماعی آدم دستکاری میشود. بارها آدم خودش را در موقعیتهایی پیدا میکند که نمیداند آنجا دارد چه غلطی میکند.
اگر آدم دست از تلاش برای پیدا کردن جایگاهش بردارد، قبل از اینکه جای واقعی خودش را پیدا کند، یک ناامیدی و خشم شدیدی توی وجود آدم پیدا میشود. برای بعضی آدمها میشود افسردگی.
فقط با امتحان کردن است که آدم جایگاه خودش را دوباره پیدا میکند. همهچیز سعی کردنیست. کسی نمیآید با متر جایگاه آدم را اندازه بگیرد تو را دو دستی بغل کند و سر جای متناسب و چه بسا بهتر (اگر بهتر و بدتری باشد) از جای قبلیت بنشاند.
تنهایی یک عاملیست که مدام آدم را سوق میدهد به اینکه اولین چیزی که پیدا کرد را دو دستی بچسبد. کردم که دارم مینویسم. بعد زمان به آدم میگذرد و آدم سرخورده میشود از انتخابش. بعد ول کردنش حتی سختتر است. بس که قشنگ میدانی همین سرخوردهکننده هم حتی وقتی هست، آدم کمتر احساس تنهایی میکند.
نظر من این است که باید گشت.
باید خیلی آدمهای زیادی را شناخت و شناخت و شناخت. باید به خودمان شانس این را بدهیم که آدمهای جدید بشناسیم. هر چند مثل ما نیستند اما امتحان کنیم که دوستی باهاشان چهجوریست. آدم وقتی یک جایی بزرگ میشود، به مرور زمان یک متر و معیارهایی دستش میآید که با چه کسانی دوست باشد. آن متر و معیارها خیلی به هم میریزد بعد از مهاجرت در بزرگسالی. مثلن توی ایران میپرسی فلانی تو چه مدرسهای رفتی؟ با این سوال خیلی چیزها میفهمی. من اما اینجا از خیلیها پرسیدم فلانی چه مدرسهای رفتی ولی این سوال هیچ کمکی بهم نکرده.
بعد از اینکه آدم کمی اجتماع دوستانش را بزرگ کرد، میشود که غربال کرد. تمام آدمها را نمیشود نگه داشت.
در اینباره قبلن نوشتم اما دوباره مینویسم. من بیست و چند ساله بودم که از ایران خارج شدم، معاشرهای خیلی خوبی داشتم. در سطح دوستان خانوادگی که مدیون روابط پدر و مادرم بود و دوستان خودم که گشته بودم و پیداشان کرده بودم و چند تا جمع مجزا بود که هنوز هم برگشتن به ایران و دیدنشان مثل این میماند که دیروز به هم گفتیم خداحافظ و امروز که هم را میبینیم، میتوانیم ادامهی حرف دیروزمان را بزنیم.
سخت بود برای من از دست دادن روزمرهی آدمهام اما خر و خرماست جریان.
حالا باید یک آدمهایی پیدا میکردم که ذرهای هم را میفهمیدیم. گفتن ندارد که مسلمن نا همیشه بوده، که خب تا بوده نا بوده و بدیهی بود که هست و چه خوب که هست. اصلن از دلایل سفت و سخت من برای آمدن به وین بودن او بود که جای خودش را دارد اما من از آدمهایی هستم که دور و برم معاشرتهای گسترده لازم دارم. تمام این تلاشها در همین راستا بود.
دوستان آدم یک بخش بزرگی از هویت اجتماعی آدم هستند. از تعریفی که آدم دوست دارد از خودش ارائه بدهد.
وقتی آدم مهاجرت میکند، پی ساختن تمام اینها از نو را، باید به تنش بمالد. مالیدن پی هم چیز بدی نیست ها. پی مالیدن یک بار معنایی منفی دارد، ولی من منظور خیلی خنثیای دارم. گاهی هم خوب است.
در عوض آدم خیلی آگاهانهتر تصمیم میگیرد. همهچیز را میشود خیلی مینیمال پیش برد. گاهی هم مثل من میشود. که خیال میکردم پر رابطه بودن خانوادهام یک صفت خستهکنندهست اما حالا میدانم که ما کلن اینطوری پر رابطه هستیم و نمیتوانیم جور دیگری باشیم. من پر رابطه مخفی بودهام. توی شرایط خانوادگی حالش را میبردم اما با صدای بلند هی نق زدم که باز هم مهمونی دوره؟
من هم که فکر میکردم خیلی مینیمال هستم در رابطههام، واقعیتم این نبوده. شاید یک دلیل خیلی قویای که من را به قلی نزدیک کرد این بود که آدم خیلی اجتماعی است. اجتماعی بودنش جوری است که من را ناخودآگاه یاد خانوادهام میاندازد. یعنی جاهایی بود و هست که ما «باید» برویم درست مثل بودن در خانوادهم. من یاد گرفتم که این باید به زندگی اجتماعیم تعلق دارد. آدم باید رابطههاش را دلجویی کند، مراقبت کند و برایش یک بایدهایی را بپذیرد.
در نهایت این چالشیست که در عین این که در ابتدا خیلی تهدیدآمیز است، با تلاش و کمی خوششانسی، میتواند به یک تغییر مثبتی توی زندگی آدم منجر شود. حداقل فایدهای که دارد این است که آدم دو جای زمین دوستان بهتر از جان دارد.
این نوشته ادامه دارد.
من توی خارج فهمیدم که روابط اجتماعی برای من درست مثل نور خورشیده. توی ایران متوجه نبودم. برای همین همیشه فکر میکنم اومدن به خارج علیرغم همه سختیهایی که داره، به آدم تجربه هایی میده که توی ایران ممکن نیست آدم به دستشون بیاره.
پاسخحذفخانوم اینتگراسیون نوشته های شما را بسیار می پسندیم و کلی باهاش حال می کنیم :)
پاسخحذفتبلیغش هم می کنیم حتی :)
ادامه بده
http://chaoticina.blogspot.com/2014/05/blog-post_21.html
تو دقيقا اون وبلاگى رو مى نويسى كه به آدم كمك مى كنه، راه نشون مى دى، آدم بهتر مى شه با خوندنت، خيلى ساده زندگيت رو مى كنى و ما رو در جريان تحولات درونيت قرار مى دى. ممنون كه تجربه هات رو به اشتراك مى ذارى، اين كارت بيهوده نيست و مطمئنم خيليا ممنونن ازت. كاش روزى برسه كه بتونم آدمى مثل تو رو كنار خودم به عنوان يه معاشر داشته باشم. خوشحالم كه توى مسابقه وبلاگاى دويچه وله برنده شدى، جايزش چى بود راستى؟
پاسخحذفبعضى وبلاگا هستن كه به شدت آدم رو افسرده مى كنن، آدم رو غرق مى كنن توى غم و سياهى. وبلاگ خرس نمونه بارز اينجور وبلاگاس. اوايل با ولع مى خوندمش، همه جا، همه وقت. خيلى خوب بلد بود بنويسه. باهاش حال مى كردم چون مى فهميدمش. مثل زندگى خودم بود نوشته هاش اما در كل كمكى براى بهتر شدن اوضاع به من نمى كرد. نمى دونستم دارم چه ضربه اى به خودم مى زنم تا اينكه افسردگى كه اون نويسنده ميخواست القا كنه رو گرفتم. الانم مى خونمش اما با احتياط. خطر اينجور بلاگا اينه كه در واقع اونا ادعا نمى كنن كه دارن خيالى مى نويسن يا اصلا دارن داستان مى نويسن. نفس وبلاگ نوشتن دلالت مى كنه بر نوشتن از زندگى واقعى و دقيقا همينجاست كه اونا با روايت معوج و تحريف شده از زندگى، آدم رو غرق مى كنن.
سلام
پاسخحذف.دیگه....دیگه هیچی دیگه سلام فقط.
میشه از شروع کردن رابطه با غیرایرانی هم بنویسی. من یک تجربه کوتاه دارم ولی این به نظرم خیلی مهمه. بخصوص که ماهایی که تنهاییم احتمال داره خیلی راحت چیزیرو شروع کنیم یا از ترس تنهاتر بمونیم. مرسی مرسی از نوشته هات که خیلی کمکن. من وارد سال سوم شدم (تو ایتالیا) و خب تو بانجربه تری
پاسخحذف:)
خیلی ممنون از نوشته های دلنشین و آموزنده ات. امکان داره سایز فونت را بزرگتر کنی؟ خیلی راحتتر میتونیم بخونیمت با سایز بزرگتر. با سپاس فراوان
پاسخحذفmamnun az neveshtehaye khubet. man ham ba in be ham rikhtane sakhtar ha movajeh shodam. etefaghi ke alan bad az 1.5 sal oftadeh ineh ke hes mikonam yejuri mian tabagheyi hastam: nesbat be adamhaye mamulie atrafam ehsas mikonam yekam baz tar va farhangi taram va baraye hamin nemitunam kheili bahashun ertebate amighi ijad konam, az tarafi nesbat be adamhaye baz va farhangie inja khodam ro ommol ehsas mikonam! va baz ham nemitunam ertebat bargharar konam! ehtemalan bayad kami talash konam, bekhunam, muse beram, etc. ta gape beyne khodam va adamaye farhangie inja ro por konam.
پاسخحذف