در وین برف مفصلی میبارد. مفصل نه از این نوعی که بنشیند و پانشود. از این نوعی که خیلی شدید و سریع ببارد و گل شود. شب عید است. عید هم فقط عید نیست. عید سال هزار و چهارصد. اسمش یکطوریست که انگار قرار نبوده هرگز بیاید. از آن طرف هزار و چهارصد برای الان من خیلی قدیمی و قمریست. انگار مربوط به جهان نیامده و یا رهاشدهای باشد. واقعیت اما این است که بلافاصله این اداها را، کنار گذاشتم و در کمال سربهراهی، هفتسین چیدم. ماهی را سیر و لیمو زدم و عیدی بچهها را کادوپبچ کردم و از فکر دستهای کوچکشان که کاغذها را جرواجر میکند خوشحال شدم. از تصور قیافههاشان که با دقت و هیجان عیدیها را بررسی میکنند، انگار که این خرت و پرتها بهترین چیزهای جهان باشند، دلم ضعف رفت.
قبل از نوشتن، خواستم به عهد قدیمی شب سال نو، هایده گوش کنم. حوصله نداشتم دنبال آهنگی بگردم، زدم هایده «قدیمی». بعد کمی خندیدم به خودم که خب حالا هایده «جدید» گوش میدادی ناقلا. باورتان میشود هایده بیش از سی ساله که آواز نخوانده؟ عجیب نیست؟ نه. عجیب نیست. کسی که بیش از سی سال باشد که مرده باشد، بیش از سی سال هم آواز جدیدی نخوانده.
هایده هم فقط هایده نیست. هایده خیلی چیزهاست. برای من یک کاست سفید و نارنجی سونیست که ماممولی میگذاشت توی ضبطصوت توی آشپزخانه. گاهی میگفت بزن عقب، بعد گل سنگم را دوبار گوش میداد. چه بسا سه بار. باهاش میخواند. خوشگل و نرم. دلمه میپیچید، حلوا را با چنگال تزیین میکرد، میگفت بزن اونور نوار، تموم شد. قند میشکست، گلدوزی میکرد، خیاطی میکرد، لواشک را توی سینی پهن میکرد، میگفت لقمه بگیرم؟ مربای آلبالو از آرنجم شره میکرد. من شره کردنش را تماشا میکردم. میگفت برو تو حیاط خلوت، گلدانها را آب بده. شلنگ سبز چمنی به دست گلها را آب میدادم، خیس خالی میشدم. گل بنفشه. شمعدانی. دیده بودم شستش را جلوی شلنگ میگرفت که فشار آب را تنظیم کند. من که شستم را میگرفتم لب شلنگ، آب میپاشید به سراپام. میآمد میدید خیس خالیام. شلنگ را پس میگرفت، میگفت وقت چیه؟ من با جیغ میگفتم آببازی؟ لنا میآمد. آببازی. شلنگ را رو به آسمان میگرفت، ریزترین و نرمترین قطرههای آب میپاشید روی ما. رنگین کمان درست میشد توی آسمان. بعد لباسهای قشنگمان را میپوشیدیم. عید بود. بوی ماندهی هفتسین. بعد مینشستند بزرگترها به رامی. ما اول پشت دست. بعد حوصلهمان سرمیرفت. زیر میز. صدای قهقههها. گلهای فرش. صدای هایده. بوی رشتهپلو. کی پاکیس بود؟
لاله جون خیلی قشنگ بودرفتم ساله قبل وهمه چیز به عینه دیدم مزسی مرسی
پاسخحذفbrought back all the good old memories of my grandmother's house. garden in the back with just one old tree , perhaps older than my granny . smell of fresh cut grass. haft-seen tray : apples , Hyacinth plant, gold fish... playing cards with my uncle and cousins. Then, wearing our new cloths , going to visit the family. the new 1000 toman bills sweets and nuts and tea. I miss all of that. thank you for sharing your memory.
پاسخحذف