خیلی حرف میزنم. خیلی بیشتر از اونی که در مغز خودم به حالت ایدهآل باید حرف بزنم. توی هفته ۲۵ ساعت درس میدم. یعنی بیشتر اوقات کاریم ایستادم جلوی یه گروهی از انسانهای بدبخت که مجبورن به من گوش بدن و دارم حرف میزنم. حرف میزنم یعنی تدریس میکنم که خب با حرفزدن یکی نیست اما هست. وقتی دهنم باز و بسته میشه و اصواتی از حنجرهی من خارج میشه. این حرف زدنه دیگه.
سیستم تدریسم این نیست که متکلم وحده باشم اما خب بعضی وقتها هم مجبورم. یعنی از اون ۲۵ ساعت حداقل هفت هشت ساعتش مونولوگ میگم. وضعیت عجیبیه برای من. همین من. همین من خر.
تصور من از خودم این بوده و هست که نوشتاریام و نوشتاری بودن لزومن خلاف حرف زدن نیست اما نوشتن لزومن بهترین دوست آدمهایی که راحت حرف میزنن هم نیست.
من با نوشتن فکر میکنم. وقتی نمیفهمم چهام شده، اولین راه حلی که به فکرم میرسد اینه که بنویس تا بفهمی. یعنی نوشتن به مثابه دفاع.
تمام اینسالهای بزرگسالی حرفهای عمیق و سخت و جدی و عاشقانه و عصبانی و مهم زندگیم رو نوشتاری زدم. هنوز هم بعد یک عمری تدریس و حرف زدن اجباری، در موقعیتهای شدید نمیتونم حرف اصلیمو بزنم. اما خیلی قشنگ بلدم ادای این رو درآرم که اینی که دارم میگم حرف اصلیمه الان. که نیست.
شده حرف اصلیم که به خاطرش دارم این رو مینویسم این نباشه که اینجا دارم مینویسم اما این رو مینویسم که بعدن بتونم برم اون رو بنویسم که باید بنویسم. حرفی هم که زدم هیچ ربطی به هیچکدام از این دوتا که مینویسم، نداره.
یعنی صد راه نشان میدم و صد نامه میفرستم تا بالاخره دستم شاید برسه به احساساتم و به کلمه درآوردن اونی که پاش رو گلومه.
به خاطر سالها تدریس هم -بدون فروتنی- خوب میتوانم ظاهر حرف زدن رو حفظ کنم. یعنی یکی منو ببینه فکر نمیکنه این نمیتونه حرف بزنه. اما من که خودم میدونم حرف نمیتونم/نمیخام بزنم. اینه که شلاق رو بگیر تا بیاد.
بعد تو بگو زن، تو که حرف زدن دوست نداری، چرا معلمی آخه؟ عقل نداری؟
این رو که بنویسم، باید برم یک ساعت راجعبه تاریخچه آب شرب شهر وین حرف بزنم.
چرا آخه؟
من.
حرف. - «با این حالم» به قول اون کرهخر.-
باز همون قدر که عقلت می کشه که متکلم وحده نباشی در سر کلاس نشون می ده که بلدی معلم باشی و دیالوگ کنی و زورگو نباشی .
پاسخحذفدکتر الان سراغ دارم دیکتاتور. چرا؟ چون سوادی که ادعا می کنه رو نداره. داره اما اندازه ادعاش نیست.
اما بنویس. نوشتن تنها حیطه ایی است که آدم خودش می شود بر روی کاغذ یا به قول افغانهای دور و برم غاغذ.
چقدرزیبا وروان می نویسی حالم خوب میشه نوشته هاتو می خونم منم متوجه شدم که گاهی حرفی می زنی وبعدش بهش می پردازی چه روش خوبی
پاسخحذفضمنا همیشه فکرمی کردم تومعلمی روخیلی دوست داری