۱۱ اسفند ۱۳۸۵

داشتم فکر می کردم که به قول یارو ، اوه پسر ! اوه ! من بدجوری هوس کردم که سه نقطه و اوه ! ... و اومدم بنویسم اوه ! پسر ! اوه ! که یهو پام خورد به اون دکمه و همه چیز با سرعت سرسام آوری بسته شد ! و شات دان شد ! و من موندم و مانیتوری خاموش ! و این خاموش شدن بی دلیل ! باعث شد که به آپشن " بی خیال نوشتن شدن و رفتن پی اوه " فکر کنم ، و خوردن پام به پاور رو ، مثل آب نطلبیده مراده ، فرض کنم ! ولی نشد ! حالا چرا نشد ، چون بلتوبیا گوبلی شده و شیخ داره ورد می خونه و امروز برف اومده و لولاش شکسته و رمال ما رمل و اسطرلابشو جا گذاشته و قمر با عقرب مماس شده و چله نشده و اون در پرهیزه وپام یخ کرده و شنبه نمی شه و دوشنبه نمیاد و سه شنبه نمی خوام و ... بماند ! خلاصه اینجام دیگه ! ولی نمی دونم چرا حواسم از هوسم پرت نمی شه و همه چیز برام ابژه های بسیار بسیار اوه انگیزه الان ! می فهمی !؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر