خوشحال بودگیِ سانتیمانتالانهیِ یواش
نسبت به ماههای اولی که آمده بودم حالم یک جاهایی از زندگی بهتر است. نسبت به دلتنگی برای خانه آرامترم. آن بیقراری که ماههای اول داشتم جای خودش را داده به یک غصهای ته دلم. تهِ دورِ دلم. یک وقتی یک چیزی میبینم، یک چیزی میخوانم، اشکم سرازیر میشود اما بهطور کلی باهاش کنار آمدهام که دلتنگم و همین است که هست. نمیخواهم خودم را بکوبم به در و دیوار از دلتنگی و شما نمیدانید این چه قدم بزرگیست. فکر هر لحظهم نیست که الان آدمهای عزیزم توی تهران دارند چه کار میکنند. سیستم مقاومتی بدنم پسش زده. اوایل خیلی سخت بود. نمیتوانستم قبول کنم که آنجا نیستم. که روزهای آنها را از دست میدهم. که مناسبتها یکی یکی میآیند و میروند و وقتی بیات میشوند یکی برایم تعریف میکند. توی سرم توی تهران زندگی میکردم ماههای اول. حالا این را میفهمم که ازش زمان گذشته. مدتیست که اینجا زندگی میکنم واقعن. خبرهای تهران فقط خبر است. خانهام اینجا بالاخره خانه شده. بالاخره دارم اینجا زندگی میکنم.
گرفتارم زیاد. درس هست زیـــاد. کار پارهوقت هست. خوشگذرانیهای سبک جدید هست. بزرگترین خوبی زندگیم این است که بهطرز اغراقآمیزی مال خودم هستم. گاهی آدمهایی از ایران میآیند اینجا. با هم وقت میگذرانیم. انگار یکی از ته چاه باهام حرف میزند. خوشیم الان این است که کریسمس میروم آلمان خانهی عمویم. عمویم یعنی فامیل. یعنی پسرعموهای شنگول و منگولم. یعنی یکی که توی خانهی آنها مامان است و مامان پدیدهایست که من از آن احساس محرومیت میکنم. یعنی چیزهایی که ایران نیست اما مزهی ایران میدهد. کمکم دارم یک جایگزینهایی برای خودم تعریف میکنم که زندگی را آسانترم کند. در زندگی آدامس نیکوتین هست و این خیلی خوب است. درعوض همهی اینها دارم روزانه چیزهای زیادی یاد میگیرم و این محشر است. حالا بی گریهزاری فکر میکنم که خوب کردم آمدم علیرغم همه چیز. با قدمهای مورچهای دارم یک خارجی مرغوب میشوم اینجا.
کجا توی تهران اینجور زیر و زبر میشدم که اینجا دارم میشوم؟ کجا فقط خودم را داشتم؟
فکر میکنم زندگی دربارهی زیر و زبر شدن است. اینجا هر روز شانس این را دارم که زیر و زبر شوم و وقتی زیر و زبر شدم، فقط خودم را داشته باشم که از پسشش بربیایم. گمانم اینجا آمدن من را آدم قویتری کرده. گیرم با بهای سنگین و برای همین است که توی قورمهسبزی لپه نمیریزند و این یک شعر نیست.
لیبل: لبخند دردمندی بر چهرهی جو زدهی وی نشسته بود.
پ.ن
میگه الان تو کوچه عربدهکشی شده و دعواس. دلت تنگ نشده؟ میگم اصلن!
vaghti mig inja khaneam shode, yade baradar zadeye do salam mioftam ke harvaght ghahr mikone mige berim khune. bad az chand ruz gozashtan az safare torkiashun be rahati yad gereft ke harvaght ghahr mikone bege berim hotel.
پاسخحذفbe manam sar bezan
kollan-t.blogfa.com