گفته وقتی می نویسی فکر کن همه مرده اند. راحت باش. هوش احتمالی مخاطب یا هوش مخاطب احتمالی (!) یا احتمال مخاطب هوشی (!!) و سایر ترکیبات با این سه کلمه را در نظر بگیر. مثل طراحی که بعضی جاهایش را پرداخت می کنی و بعضی جاها فقط خط رقصانی می ماند. همه چیز را توضیح نده. بعضی چیزها را هم به طبع بیخودی هی توضیح بده. همان باش که می خواهی! بی ملاحظه بنویس. مهم نیست که تقی و کبلایی و زن پسر خاله دختر عمو (دقت کنید که من دختر عمو ندارم اصلا) و دکتر و همکار فضول و گلابی و اقدس و شیخ پشم الدین کشکولی و پری و مرتضی می خوانند و طوری شان می شود. خوب نخوانند که طوری شان نشود! به همین سادگی
راضی نمی شوم... یعنی واقعا وقتی می نویسم، همه مرده اند؟ حتی خواهر؟ حتی حتی بلتوبیا؟ حتی آن آقای خوش تیپی که بهش نظر دارم و او هم یواشکی به من نظر دارد و یواشکی و بی سر وصدا می آید می خواندم؟ حتی دوست پری؟ حتی ابوالقاسم؟
بله! بله! همه مرده اند
بنویسم؟
بله! بله! بنویس
...
او این طوری گفته. اما من کنار نمی آیم با این که همه مرده باشند. از طرفی اصلا دلم نمی خواهد بعضی ها مرده باشند. یعنی خدا نکند که بمیرند هیچوقت! و البته که گاهی وقتی می نویسم دارم به کسی از آن جماعت خاموش می نویسم. اگر فکر کنم مرده که نوشتنم نمی آید دیگر. می روم سر خاکش! از طرف دیگر گاهی هم فکر می کنم وجود این ها وقتی نمرده اند نگران کننده است چون مانع نوشتنند و من اغلب اوقات به آن ها نمی نویسم، از آن ها می نویسم. و چرا نگرانم؟ چون - بین خودمان باشد- من سر بریده توی وبلاگم نگه می دارم! و برای خودشان دلم شور می زند وگرنه من ابایی ندارم از سر این مرده ای که این جاست! من بهش عادت دارم. سال هاست با من است. از لابه لای شمع هفت سالگی ام خزیده زیر پیراهنم. با من شانزده ساله شده و تا حالا که ربع قرنی شدم، بوده . اگر نباشد، تعجب می کنم. اما من هم متوجه شده ام که این روزها از یادم رفته چطور لابه لای سطور پنهانش می کردم. هر لحظه احتمال دارد دیده شود و آن ها بفهمند که خون هایی که از گردنش فواره می زند را با پیراهن آن ها پاک می کنم و آن هوش احتمال خوانندگی، خودش ناراحت می شود این صحنه را ببیند. خوشایندش نیست. من می شناسمش. برای خودش است که می گویم. اگر سر راه نباشد، چیزی را که نمی خواهد بداند، نمی بیند. بهتر نیست این طوری؟
...
گذشته از این همه حرف، دست آخر این سوال پابرجا می ماند: بنویسم طوری که گویی همه (نه! همه ی همه) مرده اند؟
افتضاح به بار نمی آید؟
راضی نمی شوم... یعنی واقعا وقتی می نویسم، همه مرده اند؟ حتی خواهر؟ حتی حتی بلتوبیا؟ حتی آن آقای خوش تیپی که بهش نظر دارم و او هم یواشکی به من نظر دارد و یواشکی و بی سر وصدا می آید می خواندم؟ حتی دوست پری؟ حتی ابوالقاسم؟
بله! بله! همه مرده اند
بنویسم؟
بله! بله! بنویس
...
او این طوری گفته. اما من کنار نمی آیم با این که همه مرده باشند. از طرفی اصلا دلم نمی خواهد بعضی ها مرده باشند. یعنی خدا نکند که بمیرند هیچوقت! و البته که گاهی وقتی می نویسم دارم به کسی از آن جماعت خاموش می نویسم. اگر فکر کنم مرده که نوشتنم نمی آید دیگر. می روم سر خاکش! از طرف دیگر گاهی هم فکر می کنم وجود این ها وقتی نمرده اند نگران کننده است چون مانع نوشتنند و من اغلب اوقات به آن ها نمی نویسم، از آن ها می نویسم. و چرا نگرانم؟ چون - بین خودمان باشد- من سر بریده توی وبلاگم نگه می دارم! و برای خودشان دلم شور می زند وگرنه من ابایی ندارم از سر این مرده ای که این جاست! من بهش عادت دارم. سال هاست با من است. از لابه لای شمع هفت سالگی ام خزیده زیر پیراهنم. با من شانزده ساله شده و تا حالا که ربع قرنی شدم، بوده . اگر نباشد، تعجب می کنم. اما من هم متوجه شده ام که این روزها از یادم رفته چطور لابه لای سطور پنهانش می کردم. هر لحظه احتمال دارد دیده شود و آن ها بفهمند که خون هایی که از گردنش فواره می زند را با پیراهن آن ها پاک می کنم و آن هوش احتمال خوانندگی، خودش ناراحت می شود این صحنه را ببیند. خوشایندش نیست. من می شناسمش. برای خودش است که می گویم. اگر سر راه نباشد، چیزی را که نمی خواهد بداند، نمی بیند. بهتر نیست این طوری؟
...
گذشته از این همه حرف، دست آخر این سوال پابرجا می ماند: بنویسم طوری که گویی همه (نه! همه ی همه) مرده اند؟
افتضاح به بار نمی آید؟
۲ نظر:
خوب وقتي شروع كني به نوشتن طوري كه همه مردن و انگار كسي نيست كه بخواد به دل بگيره براي خودت خيلي بهتره. ولي ممنكن از طرف مخاطب دردسر ايجاد بشه
به هر حال من باز هم ترجيح ميدم براي دل خودم و در حالت مرده بودن مخاطب بنويسم!
راستي اي دي جي ميل ات رو از كجا ميتونم گير بيارم آيا
ميشه به اين آي دي برام اي ميل اش كني؟
هم مال خودت و هم مال نياز رو
مرسي
sunjoon3000@yahoo.com
خانوم این کامنتدونیِ شما یهخرده مردمآزار میشه گاهی! اگرنه من دیشب پنجاه و پنج تا از چهل و چهار تا تبریک شما برای سی و سه تام تشکر کرده بودم رفیق ربع قرنی! که آخر هم پابلیشش نکرد.
حالا بازم بسیار زیاد مرسی :*
ارسال یک نظر