رئالیسم جادویی خواب هایم
خواب دیدم با عمه سوسنم توی راه پله های خانه ی نوجوانی های من هستیم و آن جا خانه عمه ام است. خواب دیدم داریم سعی می کنیم که از پاسیو سیم آنتن خانه عمه ام را رد کنیم که کوتاه بوده است. من روی کاپوت جلوی یک پیکان قراضه سفید ایستاده بودم و سیم آنتن را بیرون می کشیدم که عمه ام که بالای پله ها بود راهنمایی اش کند به خانه شان. ناگهان پیکان شروع کرد زیر پاهایم تکان خوردن. به هیئت ماشین هایی که در پیمپ مای راید می بینید که کمک فنرهای عالی دارند و تکان تکان می خورند! پیکان در این حرکت شدید وحشتناکش عقب عقب می رفت. به عمه ام نگاه کردم و پرسیدم زلزله آمده؟ گفت نه. از روی کاپوت پریدم پایین. ماشین دیوانه وار بالا و پایین می پرید. عمه ام رفت طرف در یکی از خانه های پاگرد که می دانستم دختر مجردی آن جا زندگی می کند. آرام در را باز کرد. من هم ته دلم از ترس داشتم می مردم. می دانستم پشت آن در چیز وحشتناکی باید باشد. دیدم که زنی کاماندو با موهای بلوند مثل پلیس های اف بی آی (!) وارد پارکینگ شد. عمه ام در را که باز کرد پرید عقب. من می دانستم چه صحنه ای خواهم دید اما جلو رفتم و نگاه کردم. زنی بود با چهره رنگ پریده و درد کشیده دفرمه در لباس خواب کوتاه نخی سفید که از روی ران هایش کنار رفته بود. توی یک وان خوابیده و هیچ خونی دور و برش نبود. یک تیغ آن جا افتاده بود. می دانستم رگش را زده و آن میان فکر می کردم که چه خانه کوچکی دارد. آش و لاش بود اما بدون قطره ای خون. رویم را برگرداندم و در اولین لحظه به خودم گفتم خودت را کنترل کن. اما نتوانستم. جیغ زدم. همین طور جیغ زدم و همسایه ها سراسیمه بیرون آمدند و پلیس آمد و من از خواب پریدم. کسی به من نگفته اما می دانم آن دختر قلم مو های نازک داشته. نقاش بوده. می دانم سیگار می کشیده. می دانم زن تنهایی بوده. می دانم تیغ را روی آتش گرفته و بعد رگ هایش را بریده. می دانم پیکانی که رویش ایستاده بودم تا سیم آنتن را آزاد کنم مال هم او بوده. فکر کرده ام که احتمالا وقتی داشته جان می داده پیکان هم مثل حیوان دست آموزی بی قراری صاحبش را می کرده! این توی خواب برایم بدیهی بود
با خودم فکر می کنم این خواب رئالیسم جادویی است. این خواب کشنده بدون خونم. سکوت اولش مثل فیلم های ترسناک است. ما در حال انجام دادن کاری معمولی بودیم. منتها در یک سکوتی که می دانی سکوت ناخوشایند است و بعد فاجعه اتفاق افتاده. می دانستم توی خوابم که سکوت آپارتمان طبیعی نبود. خوابم رئالیسم جادویی است وگرنه سیم آنتن توی پارکینگ چه کار می کند عوض پشت بام؟ خواب من رئالیسم جادویی است چون در خانه ی زن مرده را که باز کردیم وارد حمام شدیم و وان را دیدیم که توی شیب ساخته شده بود. خوابم رئالیسم جادویی بود چون خون زیاد رکن اصلی صحنه خودکشی با تیغ توی وان است اما آن جا همه چیز سفید و بی روح بود بدون قطره ای خون. خوابم رئالیسم جادویی است چون زن بلوندی پلیس ماجراست در مملکت نوآوری و شکوفایی! خوابم رئالیسم جادویی است چون انگار همه صبر کردند که ما پرده از این خودکشی برداریم
من به شما می گویم شخصیت های خوابم را از کجا آورده ام
عمه من زن خودکفایی است. نه که خودکفا. از آن زن هایی است که برای لامپ عوض کردن معطل مردی نمی ماند. می دانید؟ پس می خورد که بخواهد سیم آنتنش را ردیف کند
عمه من همسایه ای دارد به اسم ندا. این آدم یک فرد دو جنسی بوده که حالا افشین شده است بعد از کلی رنج و عذاب و ما همیشه دورادور ماجراهایش را دنبال کردیم. ندا- افشین یک جیپ دارد و شنیدم چند روز پیش زیر همین پلی که دارند روبروی خانه مان می سازند به او حمله کردند و به قصد دزدیدن ماشینش، کتک مفصلی هم بهش زده اند و دستش را از سیزده جا شکسته اند
چند روز پیش داشتم مقاله ای می خواندم درباره پیکان که ته دل خیلی آدم ها جا دارد! و یک نوستلی است که مخصوص تیپ خاصی از اجتماع است
خانه نوجوانی های من خانه ای پر از رمز و راز و ماجرا بود. کم واحد ترین خانه ای بود که ما درش زندگی کردیم. شش واحدی بود. همه همدیگر را می شناختند و آمار بلاگری های ما توسط همسایه بالایی مان به مادرم راپورت می شد. بعد آمدیم این خانه که الان هستیم. سی واحد است و من اسم سه تا از خانواده هایش را می دانم بعد از هشت سال
تخیل من را به این مجموعه اضافه کنید. نمی شود رئالیسم جادویی خواب های منصفانه؟
خواب دیدم با عمه سوسنم توی راه پله های خانه ی نوجوانی های من هستیم و آن جا خانه عمه ام است. خواب دیدم داریم سعی می کنیم که از پاسیو سیم آنتن خانه عمه ام را رد کنیم که کوتاه بوده است. من روی کاپوت جلوی یک پیکان قراضه سفید ایستاده بودم و سیم آنتن را بیرون می کشیدم که عمه ام که بالای پله ها بود راهنمایی اش کند به خانه شان. ناگهان پیکان شروع کرد زیر پاهایم تکان خوردن. به هیئت ماشین هایی که در پیمپ مای راید می بینید که کمک فنرهای عالی دارند و تکان تکان می خورند! پیکان در این حرکت شدید وحشتناکش عقب عقب می رفت. به عمه ام نگاه کردم و پرسیدم زلزله آمده؟ گفت نه. از روی کاپوت پریدم پایین. ماشین دیوانه وار بالا و پایین می پرید. عمه ام رفت طرف در یکی از خانه های پاگرد که می دانستم دختر مجردی آن جا زندگی می کند. آرام در را باز کرد. من هم ته دلم از ترس داشتم می مردم. می دانستم پشت آن در چیز وحشتناکی باید باشد. دیدم که زنی کاماندو با موهای بلوند مثل پلیس های اف بی آی (!) وارد پارکینگ شد. عمه ام در را که باز کرد پرید عقب. من می دانستم چه صحنه ای خواهم دید اما جلو رفتم و نگاه کردم. زنی بود با چهره رنگ پریده و درد کشیده دفرمه در لباس خواب کوتاه نخی سفید که از روی ران هایش کنار رفته بود. توی یک وان خوابیده و هیچ خونی دور و برش نبود. یک تیغ آن جا افتاده بود. می دانستم رگش را زده و آن میان فکر می کردم که چه خانه کوچکی دارد. آش و لاش بود اما بدون قطره ای خون. رویم را برگرداندم و در اولین لحظه به خودم گفتم خودت را کنترل کن. اما نتوانستم. جیغ زدم. همین طور جیغ زدم و همسایه ها سراسیمه بیرون آمدند و پلیس آمد و من از خواب پریدم. کسی به من نگفته اما می دانم آن دختر قلم مو های نازک داشته. نقاش بوده. می دانم سیگار می کشیده. می دانم زن تنهایی بوده. می دانم تیغ را روی آتش گرفته و بعد رگ هایش را بریده. می دانم پیکانی که رویش ایستاده بودم تا سیم آنتن را آزاد کنم مال هم او بوده. فکر کرده ام که احتمالا وقتی داشته جان می داده پیکان هم مثل حیوان دست آموزی بی قراری صاحبش را می کرده! این توی خواب برایم بدیهی بود
با خودم فکر می کنم این خواب رئالیسم جادویی است. این خواب کشنده بدون خونم. سکوت اولش مثل فیلم های ترسناک است. ما در حال انجام دادن کاری معمولی بودیم. منتها در یک سکوتی که می دانی سکوت ناخوشایند است و بعد فاجعه اتفاق افتاده. می دانستم توی خوابم که سکوت آپارتمان طبیعی نبود. خوابم رئالیسم جادویی است وگرنه سیم آنتن توی پارکینگ چه کار می کند عوض پشت بام؟ خواب من رئالیسم جادویی است چون در خانه ی زن مرده را که باز کردیم وارد حمام شدیم و وان را دیدیم که توی شیب ساخته شده بود. خوابم رئالیسم جادویی بود چون خون زیاد رکن اصلی صحنه خودکشی با تیغ توی وان است اما آن جا همه چیز سفید و بی روح بود بدون قطره ای خون. خوابم رئالیسم جادویی است چون زن بلوندی پلیس ماجراست در مملکت نوآوری و شکوفایی! خوابم رئالیسم جادویی است چون انگار همه صبر کردند که ما پرده از این خودکشی برداریم
من به شما می گویم شخصیت های خوابم را از کجا آورده ام
عمه من زن خودکفایی است. نه که خودکفا. از آن زن هایی است که برای لامپ عوض کردن معطل مردی نمی ماند. می دانید؟ پس می خورد که بخواهد سیم آنتنش را ردیف کند
عمه من همسایه ای دارد به اسم ندا. این آدم یک فرد دو جنسی بوده که حالا افشین شده است بعد از کلی رنج و عذاب و ما همیشه دورادور ماجراهایش را دنبال کردیم. ندا- افشین یک جیپ دارد و شنیدم چند روز پیش زیر همین پلی که دارند روبروی خانه مان می سازند به او حمله کردند و به قصد دزدیدن ماشینش، کتک مفصلی هم بهش زده اند و دستش را از سیزده جا شکسته اند
چند روز پیش داشتم مقاله ای می خواندم درباره پیکان که ته دل خیلی آدم ها جا دارد! و یک نوستلی است که مخصوص تیپ خاصی از اجتماع است
خانه نوجوانی های من خانه ای پر از رمز و راز و ماجرا بود. کم واحد ترین خانه ای بود که ما درش زندگی کردیم. شش واحدی بود. همه همدیگر را می شناختند و آمار بلاگری های ما توسط همسایه بالایی مان به مادرم راپورت می شد. بعد آمدیم این خانه که الان هستیم. سی واحد است و من اسم سه تا از خانواده هایش را می دانم بعد از هشت سال
تخیل من را به این مجموعه اضافه کنید. نمی شود رئالیسم جادویی خواب های منصفانه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر