می نشینم جلوی کانال ایتالیایی، یک کلمه هم نمی فهمم این ها چه می گویند. اما دوئت شیرجه نشان می دهد و من می فهمم که باید این شیرجه های فوق العاده را تماشا کنم که برای مزاجم خوب است! دوتا دافی به صورت هماهنگ شیرجه می زنند. شما بگو آینه همند. روی دایو می ایستند و یکی شان زیر لب یک پرت وپلا هایی می گوید و دوبار درجا می پرند هوا در حالی که نوک پنجه شان مثل بالرین هاست، توی آسمان می چرخند و می چرخند و با سر فرو می روند توی آب ها. منحنی های نرم زیبای تنشان مرا محو کرده. یک بار از پشت خودشان را پرت می کنند. یک بار از رو پرت می کنند. قیامتی است! دخترهای ایتالیایی که شیرجه زدند یکهو "خیابانی" شان گفت اولالا! و یک چیزهایی با هیجان گفت که من یاد غزال تیزپای ایران! خداداد عزیزی افتادم! و چای پرید توی گلویم از خنده و با خودم فکر کردم که نشستم با خودم، دو نفری دافی ها را تماشا می کنم و از ذوق چای می پرد ته حلقم! روزگار ما را ببین تو را به خدا
در راستای همین جو المپیک، دیروز چنان خودکشی ای کردم در جیم(!) (خارجی که منم) که نمی دانید! آمدم خانه گلاب به رویتان دو مرتبه بالا آوردم! بگو شکم خالی، سر صبح که نباید آن جور وحشیانه ورزش کنی دخترم! نکن عزیزم! نکن! مگر مدال می دهند؟ تو را چه می شود؟ بعد هم بیایی خانه چای پنیر نون شیرین(!) بخوری. خوب تو بدنت یک ظرفیتی دارد لاله (لام دوم فتحه دارد) جان! نکن! سر پیری این چه کاری است!؟
خوب بعله! در عوض تا شب گشنه بودم و حالت تهور و بی باکی داشتم در عین حال. (این اصطلاح تهور را در بچگی فرموده بودم! وقتی تهوع داشتم، می گفتم حالت تهور دارم، عمه خوش ذوقم بی باکی را به آخرش اضافه کرده! الان سال هاست که توی خانه ما همه می گویند حالت تهور و بی باکی!) باز امروز نشستم شیرجه تماشا کردم، فردا باید از کف استخر باشگاه انقلاب جمعم کنید با ماله! احتمالا می بینند یک چیزی چسبیده کف استخر، کنده نمی شود! آن منم! همینم دیگر. جوگیری هم عالمی دارد. این روزها همه بازی های المپیک را تماشا می کنند. شما چطور؟
پ.ن
می دانید بلیط مسابقات شنا از همه گران تر است؟ حدود هشتاد یورو؟ می دانید بعد ژیمناستیک است با حدود شصت و پنج تا!؟ آه پکن! آه
آقا عجب افتتاحیه ای بود! با گوش های خودم شنیدم که گفت چهار هزار یورو پر سکند! جل الخالق! با یک دقیقه ش می توانستم پی اچ دی بگیرم. بعله آقا! ولی خوب عوضش چهار ساعت تماشا کردم و رنگ ها و نورها پاشیده شد به چشم هایم. ناکسی است بگویم کیف نکردم
در راستای همین جو المپیک، دیروز چنان خودکشی ای کردم در جیم(!) (خارجی که منم) که نمی دانید! آمدم خانه گلاب به رویتان دو مرتبه بالا آوردم! بگو شکم خالی، سر صبح که نباید آن جور وحشیانه ورزش کنی دخترم! نکن عزیزم! نکن! مگر مدال می دهند؟ تو را چه می شود؟ بعد هم بیایی خانه چای پنیر نون شیرین(!) بخوری. خوب تو بدنت یک ظرفیتی دارد لاله (لام دوم فتحه دارد) جان! نکن! سر پیری این چه کاری است!؟
خوب بعله! در عوض تا شب گشنه بودم و حالت تهور و بی باکی داشتم در عین حال. (این اصطلاح تهور را در بچگی فرموده بودم! وقتی تهوع داشتم، می گفتم حالت تهور دارم، عمه خوش ذوقم بی باکی را به آخرش اضافه کرده! الان سال هاست که توی خانه ما همه می گویند حالت تهور و بی باکی!) باز امروز نشستم شیرجه تماشا کردم، فردا باید از کف استخر باشگاه انقلاب جمعم کنید با ماله! احتمالا می بینند یک چیزی چسبیده کف استخر، کنده نمی شود! آن منم! همینم دیگر. جوگیری هم عالمی دارد. این روزها همه بازی های المپیک را تماشا می کنند. شما چطور؟
پ.ن
می دانید بلیط مسابقات شنا از همه گران تر است؟ حدود هشتاد یورو؟ می دانید بعد ژیمناستیک است با حدود شصت و پنج تا!؟ آه پکن! آه
آقا عجب افتتاحیه ای بود! با گوش های خودم شنیدم که گفت چهار هزار یورو پر سکند! جل الخالق! با یک دقیقه ش می توانستم پی اچ دی بگیرم. بعله آقا! ولی خوب عوضش چهار ساعت تماشا کردم و رنگ ها و نورها پاشیده شد به چشم هایم. ناکسی است بگویم کیف نکردم
۲ نظر:
لااقل بخش های تکواندو و رزمی هاش رو نبین! می ترسم تو خیابون که راه میری بقیه رو لت و پار کنی
وای معرکه که منم اما بی نظیر بود افتتاحیه المپیک و بسی محظوظ شدم
ارسال یک نظر