Strumming my pain with his fingers
یک حشرهای هست خیلی نرم و نازک. یک چیزیست پشهطور که با دست و پاهای خیلی نازکش روی سطح آب میایستد. یعنی چنان سبک و یواش حشرهایست که کلن فرو نمیرود در آب. آبدزدک است اسمش شاید. مطمئن نیستم اسمش همین باشد و از طرفی بهنظرم اسمش اصلن مهم نیست. مهم همان است که روی آب میماند. که فقط کمی پوستهی آب را فرو میبرد اما پارهش نمیکند. یعنی حتی تو بگو خیس هم نمیشود کرهبز.
از کرامات این حشره این است که در سطح بشریت است. بعد من شرحش دادم که بنویسم احساس میکنم یک روزگاری را دارم میگذرانم که دچار کرامتهای این مدلی هستم. که کمم. که فرو نمیروم در چیزی. که همین منِ فرورونده در چیزها و از آن فروروندهتر در آدمها، سبکوزنانه میمانم در سطح شفاف همهچیز و همهکس.
همین من بود ها! همین منِ پر از وسوسهی فرو رفتن، چنان سرخوش میمانم در سطح که خودم در عجبم. دارم تنم را هیچ نمیسایم به چیزهای دور و برم. دارم ادایش را هم درنمیآورم حتی. اینجور رودربایستی با خودم را هم کنار گذاشتم. اینجور آدم عجیب جدیدی شدم با خودم. گاهی فکر میکنم همهی نشدنهای حالایم مال خود قبلیم است که نرمالو زنی بود که شدنش فرورفتنی بود. احساس میکنم شدن را فقط فرورونده بلد بودهام همیشه. حالا دلم میخواهد شدن را یکجور دیگری بلد شوم.
اما همان نرمالو آدمی که از خودم میشناسم میگوید نمیشود. مدام میگوید باید فرو شوی! نشسته تماشایم میکند که کی درمیآیم باز که بیا فرو برویم در همهچیز. بیا فرو برویم در زندگی. من هم از رو نرفتم. چین دامنم را میرقصانم در هوا که نرم بساید به صورتش که تماشام کن. من همین دور، روی پوستهی آب ایستادم. فرو شدنم نمیآید.
۴ نظر:
walla chizi ke man ta hala fahmidam ine ke nahayatan lezate nahofte dar foru raftan ast! monteha nokteye besiyar mohemesh ine ke be vaghtesh va be jaash !! ;)
shomam age ahlesh baashi hatman be vaghtesh foru khahi raft(shod) va agar na ham ke hich.. kollan efrato tafriti! :)
یه بدی داره این تو آب فرو رفتنه اونم اینه که همیشه وقتی از آب میای بیرون که آفتاب داره میره ، تو هم نمیدونی حوله رو کجا گذاشتی ؟ تو یا بیرون؟ رو صندلی اینوریه یا او وریه ؟ سردت میشه و همچین یه ضعف و گرسنگیم بهت دست میده . همیشه وسوسه داری که دوباره بزنی به آب. که دوباره فرو بری اونم وقتی که میبینی یکی تو آبه که فعلا دوست نداره بیاد بیرون یا شایدم ترجیح میده تو آب زندگی کنه، یکی هست که فکر میکنه تو داری میری از آب بیرون که مثلن جوجه ها رو ردیف کنی یا هر چیزه دیگه نه واسه اینکه خودت رو خشک کنی . نه واسه اینکه دم غروبه و آدم عاقل از آب میزنه بیرون.
و....
اینه که به این کره بز های پشه طور حسودیم می شه .
اینه که تصمیم گرفتیم یا کره بزه پشه طور با شخصیتی بشیم مثل شما یا بر روی واش بتنهای دوست داشتنی خودمان راه برویم و به شمای تو یا روی آب ، لبخند "اینارو نیگا" بزنیم. چرا که نه؟
بعد از تو نگاهم رفت طرف ساعت،
هيچ كدوم از عقربه هاي ساعت هم فرو نميرن.همين جور تو سطح زندگي گذراني مي كنن همواره.
عشقولانه سولاخ موشی شده این وبلاگ. پشه و بشریت و کره بز! از این عشقی تر؟
ارسال یک نظر