بهاریه بنویسم؟
بهاریه یعنی سبز نورس چمنی. یعنی سر آدم روی شانههای عزیزی. یعنی سبابهات را لای انگشتهای پهن و کشیدهش گرفتار کنی. بهاریه یعنی اینکه همین حالا یک خوشی بیخود و بیجهتی توی رگهام است. مملکت تعطیل شده؟ (سلام نامههای برباد رفتهی رسولی) خب چه عیبی دارد؟ به تعطیلات خوش آمدی. بهاریه یعنی همهی چیزهای جدی بیفتد به تاخیر. یعنی جملهی اول الی سوم مکالمهمان از من نپرسید کی میروی؟ که هر وقت قرار بود بروم، خودم میگویم. بهاریه یعنی کفشهای پاشنه ده سانتی. کفپادرد. یعنی دارد تولدم میشود باز. یعنی مسافرتهای لویشبازی. یعنی شرب چهارده روز مدام. یعنی کلاردشت با پها. یعنی بابایم. یعنی خانوادهم. دوستهام.
بهاریه یعنی شادیای که تهش آدم بغض میکند. از بغضهایی که توی عروسی آدم خیلی عزیزی به آدم دست میدهد. چند سال پیش بود که داشتی از پلهها پایین میآمدی توی آن دامن بزرگ و من نگاهت میکردم و خیلی زیبا بودی و من بغضم گرفت که دارم از دستت میدهم؟ بهاریه یعنی شستن آدمی که از مزار عزیزش آمده و سعی کردن برای خنداندنش هرطور شده و بهجایش دوتایی اشک ریختن. بهاریه اصلن همین هواست که آدم را برمیدارد از خانه میکشد بیرون. بهاریه یعنی پست هرمس اصلن. هر کی به نوعی. یعنی یک حزن خوشایندی. یعنی بابابزرگم که یواش جایش خالیست. یعنی عمو حسین. عمو ایرج. بهاریه یعنی خالهجانها و خانمداییجانها. یعنی پیرزنهای خوشگل نرمالوی فامیل که کم مانده ازشان. که مامانم و عمو سیامک با شوخی بهخاطر سن و سالشان میگوید صف مقدمند. صف مقدم یعنی شوخیِ خیلی جدیِ صف مقدم مرگ.
بهاریه یعنی جزییات خوشایند. یعنی هنوز هستیم.
بهاریه یعنی بهانهش را گرفتن. یعنی لمیدن توی آغوشی. یعنی حواست باشد هر کی را دوست داری جا بدهی لای نوشتههات. که بیاید خودش را بجورد توی این سطرها. بداند که هست توی دل آدم. گیرم آدم عادت نداشته باشد توی روزهای عادی بهشان بگوید توی دِلَمید.
یعنی داد بزنی که آی... توی دِلَمید ها. توی دِلَمید.
۵ نظر:
عیدتون مبارک باشه
سال خوبی داشته باشید
بهترين بهاريه اي بود كه توي اين سالها خونده بودم
درضمن وبلاگت يكي از بهترين هاست ها... هيچ مي دوني؟
بوس
هزارتا بوس
بهاریه یعنی همین که نوشتی
http://www.trekearth.com/gallery/photo623826.htm
.......
بمان تا بيايد همه فرودين
كه بفروزد اندر جهان هوردين
زمين چادرسبز در پوشدا
هوا بر گلان سخت بخروشدا
بخواهم من آن جام گيتي نماي
شوم پيش يزدان بباشم به پاي
كجا هفت كشور بدو اندرا
ببينم بر و بوم هر كشورا
بگويم تو را هر كجا بيژن است
به جام اندرون اين مرا روشن است
كنون خورد بايد مي خوشگوار
كه مي بوي مشك آيد از كوهسار
هوا پر خروش و زمين پر زجوش
خنك آنكه دل شاد دارد بنوش
همه بوستان ريز برگ گل است
همه كوه پر لاله و سنبل است
به پاليز بلبل بنالد همي
گل از ناله او ببالد همي
شب تيره، بلبل نخسبد همي
گل از باد و باران بجنبد همي
بخندد همي بلبل و هر زمان
چو بر گل نشيند، گشايد زبان
ندانم كه عاشق گل آمد گر ابر
كه از ابر بينم خروش هژبر
بدرد همي پيش پيراهنش
درخسان شود آتش اندر تنش
فردوسی
داستایوسکی را با بقیه روسها یکی نکن ...اصلا با بقیه آدمها یکی ندانش...او فارغ از ملیت و زمان است...باشه لعنتی؟
عیدت هم مبارک
ارسال یک نظر