بدو بدوها- چهار
گفتم که شنبه جا میده؟ (میخواستم بگه نه خانـــــــــوم ترافیکه پروازا) گفت که بعله. گفتم ئه! اصلن چنان مطمئن بودم جا نمیده که شوکه شدم. یهو یادم اومد که میشه مثلن ایراد از قیمتش بگیرم. بعد گفتم چند؟ (میخواستم بگه خیلی هزار تومن، بعد بگم گرونه اگه هفتهی بعد یهدونه دارین قیمتش بهتر میشه اونو بدین) گفت که فلان هزار تومن که خیلی قیمت خوبی بود. گفتم که ایراد از باری که میتونم ببرم بگیرم. (میخواستم که بگه دو کیلو بار میتونی ببری) سقف باری که در نظر داشتم رو گفت. سکوت شد. گفت الو؟ گفتم الو... گفت خب صادر کنم؟ بعد دیگه هیچ ایرادی نبود. هرچی فکر کردم بلکه بتونم یه ایرادی سر هم کنم این شنبه نرم. نشد. گفتم بعله صادر کنید میام میگیرم.
پای تلفن با خانومه بهصرافت افتادم که میرم یه هفته دیگه واقعن.
۳ نظر:
سلام اولین باری هست می بینم ایجا میشه کامنت گذاشت...
نوشته های شما فوق العاده است، ارشیو شما رو مرور می کنم آخر شبا،
سفرتون به سلامت امیدوارم مقصدتون اروپا باشه و بتونم یک روزی از نزدیک ببینمتون
شما هم دارین برای مدت طولانی می رین؟ پستهای آخرتون حس همدرد داشتن بهم می ده، مخصوصا جریان بلیط خریدن. موفق باشید.
بعد از تو کی من و سارا رو از کرج برسونه تهران و ابی بذاره؟:دی
ارسال یک نظر