اینور آبها و من- هشت
گیرم آدم خرس گنده شده باشد، معنیش این نیست که آن منطقی که مجبورش میکرد، روی حاشیههای فرش راه برود دیگر در موردش صادق نباشد که. اصلن بگذارید اینطوری بگویم آدمها دو دستهاند: آنهایی که حاشیهی فرشبازی کردند توی بچگیشان و بعدن که بزرگتر شدند، دبستان میرفتند با سنگفرش خیابان همینکار را کردند یا بعدتر که توی دبیرستان بودند و عاشق پسر همسایه، با آهنگهای نوار کاست فال گرفتند یا اینکه توی تاکسی که نشستند دقت کردند ببینند آهنگه کی تمام میشود یا اگر توی دیدِ پسر همسایه بودند، تا ده شمردند و به خودشان گفتند اگر تا قبل از ده، یکبار دیگر نگاهم کرد، یعنی دوستم دارد. یک دستهی دیگر هم آنهایی هستند که از این کارها نکردند و چون من از آن دسته نیستم، نمیدانم بهجایش چهکار کردند.
حالا عرضم این است که ما یک ساعت مچی داشتیم، یک سواچ بند فلزی بود مال ده سال پیش، صفحهش هم صورتی بود یعنی هنوز هم هست. یادگار عشق و عاشقیهای سال اول دانشگاهمان بود. بعد اینجا که آمدم ساعتش را تنظیم نکردم. گفتم این بماند برای یک روزی که حالم خوش بود. فکر نمیکردم بیاید آن روز حالا حالاها. توی کمدم خاک میخورد. چشمم بهش میافتاد و ساعتش را نگاه میکردم و یکی یکی آدمهای عزیزم از نظرم میگذشتند که حالا دارند چهکار میکنند. کجای روزشان است. یکی از کارهایی که وسواس ذهنیم شده بود همین بود. هی تصور میکردم الان توی تهران ساعت چند است؟ الان دارند ناهار میخورند، الان فلان. الان بیسار. بعد پریروز رفتم سر کمدم. دیدم ساعت چهار است. هول شدم که چرا انقدر دیر شد؟ ده ثانیه توی سر خودم میزدم که چرا من انقدر خنگبازی درآوردم و ترمینم از کف رفت که یکهو یادم آمد این ساعت تهران است. نفس راحت کشیدم. بدون هیچ فکری کشیدم عقب. دو ساعت و نیم. هیچ هم ادا اصول درنیاوردم که این یک لحظهی معنویست که من این ساعت را عقب کشیدم و کردم ساعت جایی که دارم توش زندگی میکنم. بعد دیدم نمیشود. باید یک سانتیمانتالبازیای دربیاورم برای این ساعتی که کشیدم عقب. همین است که دارم این پست را مینویسم.
حالا معنیش هم این نیست که کماکان بازیِ ساعت تهران الان چند است، نمیکنم. یک ساعت تهران همین پایین مانیتورم دارم. خیلی قشنگ ساعت تهران است. موسم را میبرم روش. همیشه دو ساعت و نیم از تهران عقبم. یادم هست یک موقعی هم یک ساعت و نیم بود. من هیچ وقت نفهمیدم کی ساعت را میکشند جلو یا کی میکشند عقب. حالا بههرحال الان اختلافش دو ساعت و نیم است...
دست آخر که من خوبم. همهی اینها را میشد جایش بنویسم ساعت سواچم را کشیدم عقب. آقا ساعت سواچم را کشیدم عقب. باور میکنی؟
۳ نظر:
lale ?!? :))
unja vienehaaaa..inghad xeng bazi dar nayaaarr!! :)
va xoshhalam ke ham dasteim! un ghaziyeye mail ham kaaari bud..inghad xeng baazi dar nayaaarr!! :))
man ke bavar mikonam, chon khodam ham hamin dirooz, baade 2mah, taze saatam ro 2:30 keshidam aghab, saate computer ke kollan saate irane
چرا؟چرا انقد قشنگ می نویسی؟منم که بچه بودم تمام حواسم بود که از بین خط کشی ها رد شم
ارسال یک نظر