(من آقای اخباریام مثلن. پشتمم نخشهی برجستهی جهانه. الانم سال شصت و نهه. بابابزرگم داره اخبار میبینه که اون آقا لاغره و اون آقا مربعه اخبار میگفتند. منم از آقا لاغره خوشم میآمد. دکور پشتمم تنالیتهی آبیه)
دیریری دیریدی دیم.
سرخط خبرها:
باد بیران خانه ها ها میکند.
باران شپلق شپلق میبارد.
هفتهی آینده ژوژمان ترسناک دارم. هار هار هار. سلام قند قزلآلا (لطفن درست سلام کرده باشم)
مشروح اخبار:
تا تاریکی هوا سه چهار ساعت مانده اما همین الان هم بهسلامتی کاملن تاریک است. هوا بادی و بارانیست.
من برای اینکه نویسنده بشوم به شومینه احتیاج دارم تا به آتش درون آن خیره بشوم و از ها ها کردن باد در بیران خانه داستانی بنویسم اما تا وسط اکتبر هیچگونه وسیلهی گرمایی توی خانهی من روشن نخواهد شد به دستور اسکین. اسکین رئیس هایم ما میباشد. حتی اگر روشن بشود هم من توی اتاقم شومینه ندارم. لذا من نمیتوانم ها ها کردن باد بیران خانه را بنویسم.
بهسان پنگوئن لباس بر تن خود کرده و زیر گرمای چراغ مطالعه طراحی میکنم.
من یک هنرمند بزرگم که از سرما در گمنامی میمیرم. پس از اینکه مردم و خشک شدم و هیچ کس من را پیدا نکرد و هفتهها از مرگم گذشت طراحیهای برجستهی من پیدا میشود اما چه سود؟
کنار یکی از طراحیهام مینویسم باد بیران خانه ها ها میکند و از روی این جمله میفهمند که من در هشت سپتامبر مردهام که باد بیران خانه ها ها میکرده. چرا که هیچ روز دیگری باد بیران خانه ها ها نمیکرده است.
این آخرین پست من است.
من سپس از سرما میمیرم.
این در حالیست که باد بیران خانه ها ها...
۴ نظر:
دختره ديوونه !!ش :D
خب آره..سرد شده بی شعور
ما که امروز هایتسونگهایمان را درست کردند.. آخ .. هوای متعادل..من چقدر خوشبختم
خوش بحال همان سالهایی که پشت سر اخبارگوها تنالیته ی آبی بود..شنیدم بابان (همان که آنروزها سبیل داشت ؛ اینهوا) از اخبار گفتن خدافظی کرده..یکهو یاد سبیلش افتادم..دلم سوخت
توجه کردیم.. و بسیااااااارر لذت بردیم
:* :)
خدا نکشه شما را!!! :)))))))))))))))))))
ارسال یک نظر