مامان چطوری مامان؟
خستهای؟ سر کاری الان؟ یعنی مقنعه سرته؟ داری مغایرت درمیاری؟ داری به مریم میگی فلان کارو کن. به مرسده میگی بهمان کارو کن؟ سرت شلوغه؟ الان موهات تا کجاته؟ دوباره کوتاه نکردی؟
لنا گفت هر پستی مینویسی مامان زودتر از من میخونه میاد میگه لاله پست هوا کرده. خوندی؟
آره؟
مامان مث خر. خر چیه؟ اسب؟ مث اسب دلم برات تنگ شده. دلم میخواد فشارت بدم. چی کار کنم؟
دیشب چرا انقد صدات گرفته بود؟ گفتی بابا خوابه. از امامه اومده بودین. هی گفتم چته؟ گفتی خوبی و خستهای فقط. از الکی گفتی؟ من که میدونم چته...
بابا رو نمیدونی چقد دلم میخواد بغل کنم. آدم خواستههاش چرا اینجوری میشه؟ من فقط دلم میخواد بغلتون کنم مامان. همهتونو. چارتاییتونو.
مامان خانوم خان یه سیگار روشن کنم با سپهر تو آشپزخونه بیای بگی یه پک بده بعد سیگارمو بگیری پس ندی؟
اه. دوری.
با دنیا حرف میزدم. گفت دارم میرم بیرون. گفتم اااا یعنی یه ربع با خونهی ما فاصله داری فقط. گفتم اگه بخوای یه ربع دیگه میتونی بری دم خونهی ما. گفت میرم به خونهتون سلام میرسونم.
مامان دلم میخواد بشینی جدول حل کنی یا تو امامه خربازی درآری یه جا رو بیل بزنی، کمرت درد بگیره بعد با بابا هی بهت غر بزنیم که چرا میگی کمرم درد گرفت بعد هی ما بگیم خودِ خرت بیل زدی خب. بعد بابا باهات قهر کنه که یه کاری کردی کمرت درد گرفته از امامه تا تهران باهات حرف نزنه. بعد تهران رسیدیم، نامحسوس نازتم بکشه. بعد من بیام بشینم لب تختت پشت سر لنا غیبت کنیم که باز رفته یک عالم پول داده یه چیز تخیلی خریده که به هیچ دردی نمیخوره. (لنا جون خوبی؟ این پست مامانه برو اونور. خیلی هم باحاله هر چی خریدی)
مامان آلو بخاراها رو همهشو خالی خوردم. یه بارم خورش آلو هویج درست نکردم. به سختی دارم مبارزه میکنم که ده تا دونهش بمونه یه بار بهخاطر خدا هم که شده خورش باهاش درست کنم. خالیش خوشمزهس آخه. هیه.
حالا اینا رو نوشتم فکر نکنی خیلی داغونما. الان اینا رو نوشتم زر زر کردم یهکم اما خوبم کلن. الان تحت تاثیر هورمونم...
اما چطوری مامان؟ خیلی دلم میخواد بدونم چطوری... هیچجوری نمیفهمم. الان خیلی دیره که زنگ بزنم خب. الان زنگ بزنم از خواب میپرید سکته میکنید که کیه این وقت شب.
امروز عصر داری میری تو آینهی آسانسور که داری خود خستهتو نگاه میکنی، وایسا خودتو از طرف من بوس کن. سفت. از اینا که بگی ولم کن لاله. دیوانه. سفتا. خیلی سفت. بقیهرم بوس کن. من همینطور دارم به ماچ و بغل فشاری خودم با تو ادامه میدم مامان. آخ مامان.
۳ نظر:
الان خواهرم پای تلفن داشت می گفت که چقدر دلش برای 5شنبه های خونمون که خونه شلوغ پلوغ بود و بوی مرغی که مامان درست کرده بود تو خونه پیچیده بودو و خودش نبود و همیشه گوشیشو جا گذاشته بود و...... تنگ شده......رسیدم به این پست تو، که توش اندازه خواهرم مامان مامان کرده بودی،بیاین بر گردین پیش ماماناتون،انقدر کله خواهرای بیچارتونو نخورین،که تا به مامانم یه چیزی می گم عذاب وجدان می گیرم که فک کن جای اون خواهر بزرگه بودی که الان 1 ساله مامانو ندیده....
injoori migi ke delesh khoon mihse az deltangi.
mamana kheili mahan laleh
لاله ما مردیم با این پستت
ارسال یک نظر