عید آمد و ما لختیم
اخطار: این یک پست خانوادگی خودننر کنی و دلبری و دلتنگی عیدانهست.
بابا، مامان، لنا، سوپی جونم،
منصفا، عشقیا،
عیدتون مبارک.
دلم اندازه بچهقورباغهست که مامان داد بزنه دِ لاله بیا این هفسین رو بچین. عید شد.
هفسین ندارم که. میریم خونهی طاطا. سبزیپلو با ماهی. هفسین. این چیزا. سبزهمون هم یه سبزیایه که بعدش با شام میخوریمش. پن شیش تا آدم بیربطیم. طاطا هم قابلمه گنده نداره. گفته من ببرم. توجه کنین که قابلمه گنده یعنی قابلمهای برای شیش نفر. هیچی شکل عاداتم دربارهی عید نیست. نوستولم یهکمی.
فردا باید برم آزمایش خون بدم. خونمو میکنن تو شیشه، هیچم فک نمیکنن بابا جون روز یک فروردین خون کیو میکنن تو شیشه آخه؟
الان ماز هم زنگ زد گفت مامانش گفته سال تحویل برم پیششون. مامانش خیلی نازنینه. من نق زده بودم یه بار دو سه ماه پیش که من سال تحویل تنهام. یادش بود. خوشحال شدم یه مامانی اینجا بود که یاد من بود. سال تحویل باید دو سه نفر آدم بالای چهل پنجاه سال باشه خب. به طاطا قول داده بودم. گفتم نمیتونم برم...
جای نای الاغ خالیه. الان تو گیشاست پدرسوخته. من اینجام.
امیدوارم چیزای خوب هی بیاد هی بیاد. امیدوارم اون چهارتا آدم سطر دوم رو زودی ببینم. امیدوارم این سربالاییها گاهی یه مسیر صافی بشه بعد باز سربالایی بشه. نمیگم همهش صاف که. گاهی. همین که یه نفسی بکشیم.
خوشم میاد دهگانِ سال عوض میشه. این یعنی بنده ده سال پیش وارد دانشگاه شدم و کماکان اون تو هستم.
دارم زاخر تورته میخورم. این جایزهست که داییم برام خریده با یک بطری شراب شیراز با یه اسکناسای هیجانی بغلش که دلم نسوزه الان تهران نیستم عیدی نمیگیرم. هیه. من از زاخر تورته بازگشتهام زاخر تورته از من بازنمیگردد.
آدمایی که اینجا رو میخونین، عیدتون مبارک. دهنتون پر از زاخر تورته.
امیدوارم عزیزاتون پیشتون باشن. امیدوارم سال خوبی باشه برامون. من بهتون افتخار میکنم. هار هار هار. اینو صافکار داداش نگار اینا براشون اسمس کرده بود! هربار یادم میافته میخندم. افتخار میکنه خب!
برای جلوگیری از ادامهی هر نوع کیچیکبودگی این انشا را به پایان میرسانم.
بوس بوس.
ریگیلی بیگیلی.
۱ نظر:
سال نو مبار. امیدوارم به آرزوهای خوبت برسی.
ارسال یک نظر