۱۵ آبان ۱۳۹۰


یاران چه چاره سازم با این دل رمیده؟
انقدر خوبه. امروز یکشنبه‌ست. من واقعن تعطیلم. برنامه‌م این است که شام عدس‌پلو با گوشت‌قلقلی بپزم. تا حالا گوشت‌قلقلی نپختم. پنج شش نفر را دعوت کردم. امیدوارم خوب درست کنم. ته‌دیگ سیب‌زمینی. فیلیکوپ. جات خالی لنا.
خواهر و دوست‌پسر خواهر لوسی این‌جا هستند. اَحمِت (احتمالن همان احمد) دوست‌پسر موناست که مصری‌ست. او هم امروز می‌رسد این‌جا. زیادیم امشب.
شب عدس‌پلو می‌خوریم. بعد قلی و ماری و داوید عوض این‌که گوشت قلقلی را بریزند روی عدس‌پلو می‌چینند کنار بشقابشان. کاری که با خورش‌ها می‌کنند. در حالی‌که خورش قیمه‌بادمجان را باید ریخت روی پلو. نه که ریخت بغل پلو.
بعد احتمالن مثل همیشه استیکر بازی می‌کنیم. من بیگ لبافسکی می‌چسبانم روی پیشانی قلی. بعد هی حرص می‌خورد که نمی‌تواند حدس بزند. ماری بارنی اسنینسن می‌چسباند روی من. داوید روی پیشانی نا فیشر می‌چسباند. بعد هی هر کی را می‌چسبانیم روی پیشانی‌مان من و نا از هم می‌پرسیم می‌شناسمش؟
بعد اگر حالیشان می‌شد براشان این آهنگ نامه‌ی نامجو را می‌گذاشتم اما حالیشان نمی‌شود که. شاید احمت را یقه کنم که بیا این را گوش کن چون که او عربی می‌فهمد و این خوب است. دورترها ترجمه‌ی عربی‌هاش را نوشته بود. خواندم اشک جمع شد توی چشمم. شاید این پایین ترجمه‌ش را نوشتم برای شما هم.
نا هم موسیقی‌های این مدلی دوست ندارد. نا موسیقی‌های خیلی مشخصی را دوست دارد. من نمی‌توانم این‌طور موسیقی‌ها را بکنم تو گوشش. یعنی می‌توانم و بارها کردم این‌کارها را اما لذت نمی‌برد. بعد چون لذت نمی‌برد من هم لذت نمی‌برم که دل نمی‌دهد به این‌ها.
گذاشتم برای خودش ششصد بار پخش شود.
فردا دانشگاه. پس‌فردا دانشگاه. پسون‌فردا دانشگاه. پس‌پسون‌فردا کار و باز کار و باز کار و باز کار. الی آخر. هفته‌ها توی هم لیز می‌خورد.
دیشب تا ساعت سه کافه بودیم. یک آقایی نشسته بود دم بار. مال تیرول بود. تیرولی‌ها خیلی لهجه‌ی خفنی دارند. یک‌کمی گپ زدیم. وکیل بود. بهم گفت خیلی خوب آلمانی حرف می‌زنم. گفت چقدر است این‌جایی؟ گفتم فلان‌قدر. گفت عالی‌ای. هیچ‌وقت خسته نمی‌شوم از شنیدن این‌که خوب آلمانی حرف می‌زنم توی این زمان کم. گفت که تو که حرف زدن من را می‌فهمی یعنی خیلی وضعت خوب است. بعد من سی سانتی‌متر از زمین رفتم بالاتر. دو تا شراب سفید با سودا که پیش ما بهش می‌گویند وایسِ‌گشپغیتز خورد. بعد پول داد. بعد باز حرف زدیم. یکی دیگه خورد. باز پول داد. بعد باز حرف زدیم. بعد دوباره یکی دیگر خورد. بعد دو تا دیگر خورد باز پول داد. ساعت دو و نیم رفت. داشت می‌رفت گفت که مستی خانمانه گرفته. مستی خانمانه یک اصحلاحی‌ست که وقتی یکی مشروب لایت می‌خورد می‌گویند مستی خانمانه است اولش. مثلن پسرها برای این‌که بگویند خیلی هلویا هستند. خیلی که مشروب می‌خورند می‌گویند چیزی نبود که. الان تازه مستی خانمانه دارم. من خوشم می‌آید از اصطلاحش. دوست دارم هی مستی خانمانه بگیرم. یک حالت لیدی‌واری دارد. لیدی. هه.
صبح تا یازده خوابیدم. با لوسی و لارا و پیتر صبحانه لمباندیم. حالا هر کی توی اتاقش است. منتظریم مونا و احمت برسند. احمت طبق فیسبوکش شخص گامبوی با نمکی‌ست. مونا توی اتاقی که برایش آماده کرده یک سجاده گذاشته. فکر کنم خیلی مسلمان است. می‌خواهد با مونا ازدواج کند. مونا می‌خندد و این را می‌گوید. من هم می‌خندم اما ته دلم یک‌جوری‌ام. برای مونا تازگی دارد که مردی مدام چکش کند. مدام بخواهد مواظبش باشد. که بخواهد از روی اسکایپ ببیند کی توی خانه‌ی ماست. که به قول ما غیرتی باشد. برایش یک حرکت اگزاتیک است. لابد همین‌قدر که قلی برای من اگزاتیک است که کاری به کارم ندارد. هر غلطی که بکنم، نمی‌پرسد چی و چرا. که چنان خوب و بی خواهش و حرف و حدیث مرز فضای خصوصی‌م را نگه می‌دارد که گاهی فکر می‌کنم قبلن چطوری توی روابط دیگری دوام می‌آوردم. بعد این فضا دادنش به من معنی‌ش این نیست که برایش مهم نیست چه می‌کنم. خیلی هم مهم است اما خودش را محق نمی‌بیند که دخالت کند. لابد قلی برای مونا بی‌مزه‌ست. همین‌جور که سجاده‌ی توی اتاق من را دلزده می‌کند. همین‌جور که حمله‌ی احمد به فضای خصوصی مونا برای من جالب نیست.
و من می‌توانم ساعت‌ها درین باره حرف بزنم. گاهی دوست دارم بروم بالا و بالا و بالا و خودمان را تماشا کنم.
بپرسند ای بنده روی زمین چه‌کار می‌کردی؟ بگویم آدم‌ها را تماشا می‌کردم...
پ.ن
از خون دل نوشتم نزدیکِ دوست نامه
اِنّی رأیتُ دَهراً مِن هجرکَ القیامة
معنی: دنیا را از رفتن‌ت، مثل قیامت دیدم

دارم از فراق‌ش در دیده صد علامت
لَیسَتْ دُموعُ عَینی هذا لَنَا العَلامة؟
معنی: آیا اشک‌های چشم من نشانی از مهجوری ما نیست؟

عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی

هر چند کازمودم، از وی نبود سودم
مَن جرّب المُجرّب حَلّتُ بهِ النَّدامه
معنی: پشیمانی به کسی می‌رسد که آزموده را، دوباره بیازماید

گفتم ملامت آید، گر گِرد دوست گردم
واللهِ ما رأینا حُبّاً بِلا مَلامة
معنی: به خدا ما عشقی بدون ملامت و سرزنش ندیدیم

عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی
پرسیدم از طبیبی، احوال دوست، گفتا:
«
فی بُعدها عذابٌ، فی قُربها السلامة»
معنی: در دوری از او عذاب، و در نزدیکی او سلامت نهفته است

حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یَذوق مِنهُ کاساً مِنَ الکَرامة
معنی: تا با دادن جان، جامی از کرامت عشق بچشد

عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی
گر اوفتد به دستم آن میوه‌ی رسیده
باز آ که توبه کردیم از گفته و شنیده

روزی کرشمه‌ای کن ای یار برگزیده
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده؟

شمشاد خوش‌خرام‌ش در ناز پروریده
چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکیده

وان رفتن خوش‌ش بین وان گام آرمیده
صد ماه‌رو ز رشک‌ش، جیب قصب دریده
جَیب: گریبان، قَصَب: پارچه‌ی نازک کتانی

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
(از پلاس دورترها)

۲ نظر:

Forooz گفت...

سلام لاله جون. از نوشته ات خوشم آمد مثل بیشتر وقتها. درمورد خورش که نوشتی، میبایست می‌خندیدم چون همیشه روز و رش اعتراض میکنند که چرا ما خورش را رو پلشون می‌ریزیم. فکر کنم اونها آن را به عنوان سٔس استفاده میکنند، به سبک اینجا یی‌ها. بعدش می‌خواستم بپرسم فکر نمیکنی‌ بهتره لغات خارجی‌ را به لاتین بنویسی‌ که خوندنش راحتتر باشه؟ موضوع بعدی همخونه ات (قلی) س. چقدر مهم که آدم با فرهنگ آزادی فردی رشد کنه. بد میفهمم که ما‌ها چقدر از این فرهنگ بدوریم و این آزادی چقدر از ما بدور:-(

farhang گفت...

سلام

دمت گرم که این شعر رو گذاشتی اینجا. خوش باشی. فقط چون وبلاگ تو دیگه حسابی مرجعه واسه خودش گفتم تو سطر چهارم یه "من" جا انداختی، اضافه‌ش کنی بهتره. اونوفت میشه: دارم من از فراقش ...