When are you going to show us your future break up honey?
من نمیدانم چهطوریست که بارها و بارها آدم چیزهای یکسانی را امتحان میکند. آدم هربار خیال میکند چیز تازهای را فهمیده. خیال میکند جوری که خودش همهچیز را میفهمد، کیفیت بسیار منحصربهفردی دارد که هیچکس دیگری در جهان آن را تجربه نمیکند. خب واقعیت که این نیست. جوری که ما چیزها را میفهمیم بسیار میتواند شبیه بههم باشد. پروسهای که طی میکنیم، میتواند بسیار تکراری باشد اما نمیدانم چرا باز هربار آدم علیرغم دانشش، طوری رفتار میکند انگار تازه برای اولین بار همچین چیزی را میبیند.
من فکر میکنم در زندگی آدمها لحظات درخشان یکسانی هست. لحظاتی که ماهیتشان بسیار شبیه به هم است اما طوری که ما آنها را برای هم تعریف میکنیم، با هم متفاوت است. یعنی مثلن شما یک بوسه را در نظر بگیرید. در نهایت بوسه همان بوسه است، هورمونها همان هورمونهاست، گرمی تن آدمها همان است. جورش که بوسهی من را از بوسه شش میلیارد بشریت دیگر متمایز میکند، این نیست که گرم بوده، مال همه گرم است. این است که مال من بوده اما اشکال اینجاست که ما وقتی میخواهیم تعریفش کنیم از یک بوسهی گرم حرف میزنیم و شاهد مثالمان برای اینکه این چیزیست که هیچکس دیگری نمیفهمد، این است که گرم بوده و هیچ حواسمان نیست که گرمیش نیست که بوسهی ما را بوسهی ما کرده است.
من فکر میکنم جذابترین چیزهایی که آدمها خلق میکنند اعم از نوشته و نقاشی و فیلم و غیره و ما با تمام وجود فکر میکنیم خوشمان آمده یا چهقدر تازه است یا چهقدر همحسیمان را برمیانگیزد، یک وجه بسیار شخصی از یک تجربهی عام را نشانمان میدهد. یعنی ضمن اینکه بسیار حال یونیکیست، حال بسیار تکرارشونده و مشترکیست بین آدمها. اغلب آدمها همچینچیزهایی را در زندگیشان شناختهاند. فقط جورش است که ممکن است آن را از بقیهی حالهای درخشانی که بوده و بشریت امتحانش کرده، سوا کند.
خب آدم همهی اینها را میداند. حتی بلد است وقتی بازیکن کس دیگریست تمامش را برایش توضیح بدهد با ذکر مثالهای معرکه اما باز وقتی خودش توی زمین بازیست، یادش میرود. باز خودش را و همه را ارجاع میدهد به داغی یک بوسهای و هیچ هم نمیخواهد قبول کند که این داغی همان داغیست. که اگر ازش بپرسند خب این چهطور است؟ میگوید این فرق میکند. این خیلی پیچیده است. این داغ است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر