۲۳ بهمن ۱۳۸۵

یه چیز بامزه فهمیدم ! در دنیای باستانی پا گذاشتن کودک از آغوش مادر به جهان بزرگسالان را " آیین تشرف " نام گذاشتند . پس می فهمیم که این مرحله از زندگی که من بهش می گم "مرحله ی بی جذابیت بزرگسالی " ریشه در دنیای باستان داشته ! الا و بلا باید از این در تو بریم ! چه در دنیای باستان ، چه حالا ! و جالب تر از اون ، این که پدر در آیین تشرف در نقش کاهن یا دیو پدر ظاهر می شده ... خیلی بامزه ست به نظرم ! ... یه دوستی دارم که وقتی بهش می گم یه چیز خنده دار برات تعریف کنم ، می گه تو بگو ، ولی من باید بگم خنده دار بود یا نه ! همیشه من همینو می گم و همیشه اون همونو می گه ! و من همیشه از این جمله می خوره تو ذوقم ! اما بازم وقتی می خوام یه چیز خنده دار تعریف کنم ، می گم یه چیز خنده دار بگم ؟ الان که نوشتم یه چیز بامزه فهمیدم ، سخت یاد این افتادم که اگر بود حتما مخم رو می ذاشت تو فرقون (یا فرغون؟) که باز تو این جوری حرف زدی؟
خوب برم سر اصل مطلب که به خاطرش اینو باز کردم . چون حقیقت اینه که به خاطر آیین تشرف نیامدم اینجا ... تازگی بین اطرافیانم به گونه های متفاوت وسواس بر می خورم ... و البته پنهان نمی کنم که میل دارم رفتارهای متفاوت رو به وسواس نسبت بدم ، رفتارهایی که شاید از منظر علمی وسواس نباشند ... نمی دونم چرا در این باره حساس شدم ... همه چیز از اون جا شروع شد که ناگهان دوزاریم افتاد که یکی از دوستانم که اصلا به نظرم تو فاز وسواس نبود ، داره بدجوری وسواسی می زنه ... و خوب از اون جایی که من عادت دارم برای همه چیز اسم بذارم ، اسم وسواسشو گذاشتم "وسواس سنجیده بودن" . چنان این آدم ظرف مدت کوتاهی به من ثابت کرد که این وسواس رو داره که حس کردم دارم کاملا ناامید می شم ... و بعد یه نگاه دوباره به دور و بری ها کردم و دیدم که " وسواس عاقل بودن" ، "وسواس سلامتی " ، "وسواس نگران شدن " ، " وسواس تمیز بودن " ، " وسواس کم خوابی " ،"وسواس چیزی جا نگذاشتن " ، " وسواس مهربون و خوب بودن " ، " وسواس جذاب بودن همیشه و همه جا !" ،" وسواس سکسی بودن " ، وسواس وسواس نداشتن " ، " وسواس همه ی کتاب ها را زودتر از همه خوندن " ، "وسواس بیکار نموندن" ، "وسواس نظم" ، "وسواس برنامه ریزی حتی برای دستشویی رفتن ! " ، "وسواس روشنفکربه نظر رسیدن همیشه و همه جا!!" ،"وسواس مقاله ی من از همه بهتره" ، " وسواس ترین بودن به هر قیمتی " ، وسواس بی خیال به نظر رسیدن " و "وسواس ایراد گرفتن " و ده ها مورد دیگه ... وسواس هایی هستند که در نگاه اول در بین خودمون دیده می شه و حالا خودم به "وسواس آدم وسواسی پیدا کردن" دچار شدم ... و همه ش دنبال اینم که ثابت کنم همه به نوعی از وسواس رنج می بریم ! و این که بگم خودم هم دچار وسواس شدم ، حداقلش اینه که باعث می شه آشناهام به خنده بیفتند ، چون من ژولیده تر از اونی هستم که دچار وسواس بشم ولی باید بگم که احساس می کنم که این اتفاق افتاده ، چه بخندید ، چه نخندید ... همین

هیچ نظری موجود نیست: