اقلیت بودن. گمانم مشکل همین جاست. وقتی در اجتماعی جز اقلیت هستی بی شک نمی توانی راضی باشی. بدبختیت آن جا دو چندان می شود که دور و برت چهار نفر مثل خودت نشسته اند و با هم حرف می زنید و خیال برتان می دارد که دنیا از دایناسور (به زعم شما) خالی شده است. خوش و خرم که هندوانه تان را روی چمن قاچ می زنید، سر می رسند. دایناسورها را می گویم. می دانید که؟ به دایناسور هندوانه تعارف نمی کنند. یعنی تعارف کنی هم کار ابلهانه ای است. دایناسور مورد نظر اگر در بهترین حالت، گیاهخوار هم باشد که اغلب این طور نیست و یک گوشتخوار نقرس گرفته شکم باره است، قاچ باریک هندوانه شما دردی را از او دوا نمی کند. پس این جور می شود که با دایناسورها در می افتید. اول نوشته هم گفتم که شما اقلیت هستید و بدبختی تان هم گفتم. این است که یادتان می رود اقلیتید. و حماقت اقلیت آن جا شکل مادی به خودش می گیرد که کنار دایناسور گنده ای می ایستد و قامتش به اندازه مورچه ای است و دست راستش را فهیمانه بالا می برد و دایناسوری را که حتی نمی خواهد صدایش را بشنود، دعوت به سکوت و آرامش می کند یا حتی جسارتش از این بیشتر می شود و از دایناسور مذکور می خواهد که به حرف هایش گوش کند
خاصیت اکثریت را هم لابد می دانید؟
اکثریت یک لودر است که له می کند و جلو می آید. حماقت آن جاست که سر راه این لودر بنشینیم وقتی می دانیم. می دانیم مورچه لاغر و کوچولویی هستیم. پس کنار برویم. هم خودمان جراحت برنمی داریم، هم کسانی که دوست داریم باهاشان یک قاچ شتری هندوانه روی چمن ها بخوریم. این قهرمان بازی که بپریم جلوی لودر کمی دمده شده است. ما به زنده ها بیشتر احتیاج داریم! هندوانه را که خوردیم راجع به راه حلش با هم حرف می زنیم. تاریخ بزرگی را برای خواندن داریم تا استراتژی مان را بچینیم و به این دایناسورهای مغز گنجشکی پلتیک بزنیم. چه بسا هم اصلا یک باره تصمیم گرفتیم کوچ کنیم چندتایی به جایی که چشممان دایناسور نبیند! ها!؟ گفته بودم دنیا جای بزرگی است!؟
به هر حال حقیقت این است که اقلیت بودن کار دشواری است
پ.ن
خاصیت اکثریت را هم لابد می دانید؟
اکثریت یک لودر است که له می کند و جلو می آید. حماقت آن جاست که سر راه این لودر بنشینیم وقتی می دانیم. می دانیم مورچه لاغر و کوچولویی هستیم. پس کنار برویم. هم خودمان جراحت برنمی داریم، هم کسانی که دوست داریم باهاشان یک قاچ شتری هندوانه روی چمن ها بخوریم. این قهرمان بازی که بپریم جلوی لودر کمی دمده شده است. ما به زنده ها بیشتر احتیاج داریم! هندوانه را که خوردیم راجع به راه حلش با هم حرف می زنیم. تاریخ بزرگی را برای خواندن داریم تا استراتژی مان را بچینیم و به این دایناسورهای مغز گنجشکی پلتیک بزنیم. چه بسا هم اصلا یک باره تصمیم گرفتیم کوچ کنیم چندتایی به جایی که چشممان دایناسور نبیند! ها!؟ گفته بودم دنیا جای بزرگی است!؟
به هر حال حقیقت این است که اقلیت بودن کار دشواری است
پ.ن
شاید گفتن هم ندارد ولی برای یادآوری! دایناسور همواره نشانه اجتماع (فرد) رو به انقراض است. اجتماعی (فردی) که هرچند در نگاه اول سنگین و قدرتمند است اما وحشی گری، ناسازگاری و دگم بودن، مسیرش را به سمت انقراض هموار می کند
۳ نظر:
درسته اقلیت بودن سخته اما از نظر من اقلیت یا اکثریت بودن می تونن جاشنو با هم عوض کنن یعنی اینکه ممکنه یه بنده خدا در کل جزو یه اکثریت باشه اما تو محیطی قرار بگیره که اقلیت باشه یا برعکس..
مطمئنم همه ما این چیزی رو که می گم تجربه کردیم
پس تقریبا همه سختیش رو چشیذیم
اما خودمونیم
چه کیفی میده اکثریت باشیم و با لودر.... (شوخی کردم بابا جدی نگیرید)ا
یکم اینکه من از شما راضی هستم. دوم اینکه این کامنت شهروز رم که خوندم... یاه یاه یاه فقط تو می دونی به چی فکر کردم
aali bud, kasi ke dar aghaliat budan ro ziad tajrobe karde, khub mifahme, amma gahi ham pish miad ke adam hess mikone akharin bazmande az ye nasle mongharez shodast,va foru mire tu enzavaye motlagh, ya shuru mikone daynasor shodan!! ke dar har 2 surat nabud shode, viranee, gahi payaneshe, amma payane khoshbinaneye to baraye adame manfi bafi mesle man, shabihe ye livan limunade khoank vasate ye zohre garme tabestunie!
ارسال یک نظر