۶ بهمن ۱۳۸۷

Only for a moment & the moment’s gone *

این جور نبوده که من نخواهم بنویسم از این روزها. بیشتر این جور بوده که نتوانستم بنویسم. آمدم خانه به خودم گفتم بنویس. بنویس ای آدم غباری! نشد. دلم نخواست حتی روشن کنم. دراز کشیدم توی تختم

و به خودم گفتم بانک نرفتی بانو. اینترنت خانه هم قطع شده. حتی چک نکردم ببینم تزم درست است یا نه. دراز کشیدم توی تختم و چراغم خاموش بود. می دانید یادم نبود کی آخرین بار ساعت شش خانه بودم در تمام روزهای گذشته. سعی کردم مثل آدمی که ساعت شش به خانه رسیده استراحت کنم...

می دانید من می توانم الان برای شما محاسن و معایب طراحی سالنامه را بنویسم. می توانم جوری بنویسم که از این به بعد با دقت تر به یک سالنامه نگاه کنید. می توانم برایتان بگویم چیزهای ریز ریزی که توی یک سالنامه نوشته- که هیچ وقت نمی خوانیدشان - چقدر زیادند. می توانم از سر و کله زدن با ماه هایی که از جمعه شروع می شوند و بدقواره اند بنویسم برایتان. می توانم از دردسرهایی که به عنوان یک تازه کار کشیدم تا این به چک پرینت رسید برایتان بنویسم اما خب این ها حرف های من نیست.

من می توانم دوباره برایتان تکرار کنم آن تزم را که من باید ده سال پیش هم سن الانم می بودم. بنویسم عاشق جوان های ده سال پیشم. دردم است اصلن این. نه که دوست هام از میانشان نباشند. نه. اما هر چه هم دوست باشیم من را از خودشان نمی دانند. می توانم برایتان بنویسم که چقدر دلم می خواست در جوانی تمام راک استار های محبوبم من هم جوجه جوانی بودم نه که یک بچه ده ساله. حالا هر چی. اما این هم حرف من نیست. این یک خواسته بسیار انتزاعی است که راه به جایی نمی برد. هیچ فرقی در جهان نمی کند که این را بخواهم یا نخواهم.

می خواهم برایتان بنویسم که این جور نبود که من ندانم چه می خواهم. بیشتر این جور بود که خوب می دانستم چه می خواهم و می کردم. گاهی نمی شد. این عیببش بود فقط. آن هم مهم نبود زیاد چون برای همه پیش می آید که نتوانند. نتوانستن یک چیزی است که آدم یاد می گیرد. به سختی یاد می گیرد اما یاد می گیرد. اما خب حالا بیشتر این جور است که نمی دانم چه می خواهم. تقصیر هم دارم. این بود اعتراف بزرگ من. من برای این گیجی امروزم مقصرم. آن قدر مقصرم که حتی نمی توانم بنویسمش.

*Dust in the wind- Kansas

۴ نظر:

ناشناس گفت...

Fekresho nakon! ;)

ناشناس گفت...

fekresho nakon! ;)

me گفت...

بعد از قهوه با دارچین، چای با فلفل سیاه سابیده نشده خوردی؟ آدم گاهی نمیتونه دیگه، بیا به جاش چای با فلفل رو امتحان کن

ناشناس گفت...

چه‌طور بپرستیمت آبجی بزرگه؟