۲۴ فروردین ۱۳۸۸

هر کی یارش خوشگله جاش تو بهشته یا خط نوشتم که خر کند خنده.

حرفی ندارم اما دلم می خواهد بنویسم - این توفیر دارد با آن نمی توانم بنویسم از نظر توجیه. سلام فر- از چیزهای بیخود. از درز مقنعه م درِ گوشم که همه یک صدا بهم گفتند صافش کن. چرا پرته اینقدر حواست ازش؟ من هم همه ش تا می روم دستشویی، نگاهم توی آینه پی درز مقنعه م می رود که صاف باشد. شش سال دانشگاه هنری و محیط های آتلیه ماتلیه و انجمن گرافیک مرافیک و دفتر فلانی بهمانی توی ویژه پیژه و امثالهم عادت مقنعه سر کردن را ناپدید کرده بود کاملن. دلم می خواهد چیزهای بیخود بی سر و ته بنویسم. از این که هنوز بلت نیستم نیم فاصله. بعد یک مقاومت احمقانه ای دارم که نمی روم زرتی یاد بگیرم بگذارم. یا همان فیس بوکتان. نمی روم خودم را ببرم آن تو. از ترس که بدتر از گودر علم نشود وسط هزار کارم. در مورد گودر اول تزم این بود که صرفه جویی ست در زمان خواندنم. حالا؟ نپرس برادر! خودت می دانی یک خط می کشم، به ازاش یک خزعبلی آن تو می نویسم.

دلم می خواهد حرف های صد من یک غاز (بلکه هم اردنگی عوض غاز) بنویسم. هوا چه سرده. گردنم چقدر درد می کنه. ناخن هام چه احمقه. خوش اخلاقی چه خوبه. چقدر مادرخواهرپدربرادرم عزیزمند. چقد از دست مسی و مرض و علب و هرم و نگز و کارپ و فر و سیز و نوی و غیره نیشم باز می شود روزانه. چقد دود بزرگواره. چقدر تیمزالله را دوست دارم. (الان یاد اینایی افتادم که اسکار گرفته ن می خوان اسم کسی یادشون نره) چقدر هایده قشنگ می خواند. چقدر این طور چیزها هست. چقدر فیلمِ ندیده... گفتم فیلم!

آها راستی من یک فیلمی دیدم تبلیغش را چند وقت پیش ها. اسمش بود یک چیزی در مایه های هی ایز جاست نات دت این تو یو. بعد کلی جوهانسن و بریمور داشت. (می دونم کلن فیلمش فقط خوشگلا داره. سواد دارم آی ام دی بی دیدم. حالا گیر نده) بعد توی تیزرش یک جایش را نشان می داد که دورو خانم داشت از این می گفت که با یکی آشنا شده، بعد ایمیل داده یا همچین چیزی، بعد او از یک ور دیگری جوابش را داده، بعد این روی موبایلش مسج داده، بعد فلان کرده بیسار کرده بعد هم یارو گم شده، حالا این برای این که بفهمد از یارو خبری می شود یا نه باید برود همه ی این مناطق را چک کند و من این طور فهمیدم که در هیچ کدامش هم آقاهه نیست. بعد حالت های توک زبانی این نازنین را هم دیدید دیگر. الــــهی من بگردم! بعد من دلم می خواهد این فیلم را ببینم، هی همان جایش را بزنم عقب دوباره ببینم. یعنی استیصالش آدم را از شدت درک و همدردی و خنده به غش و ضعف می اندازد.

نـــرو. هنوز ور دارم... دلم نگرفته است. "ن" در ابتدای کلمه ی "گرفته" زیادی الکی به نظر می رسد؟ به درک. آن جا با تف می چسبانمش. با نوک انگشت سبابه نگهش می دارم تا از رو برود و بچسبد...

ممم...

ور خاص دیگری نیست. از اول هم نبود.

هیچ نظری موجود نیست: