۱ تیر ۱۳۸۹


Now I am looking for you or anyone like you
همه‌چیز از دیدن این ویدئو شروع شد. آهنگ لطیف رنج‌آوری راجع‌به از دست دادن است بیشتر شاید.
بعد من هی فکر کردم. فکر کردم به این‌که آدم وقتی کسی که دوست دارد به‌دست می‌آورد چه اتفاقی می‌افتد و وقتی به‌دستش نمی‌آورد چه اتفاقی می‌افتد. یعنی یک داستان همیشگی‌ست. خیلی همیشگی.
من فکر می‌کنم اغلب آدم‌های روی زمین، لااقل روی زمینی که من دیدم، یک عشق اولی داشتند. عشق اول... آخ... مگه نه؟ آره... آخ...
من نمی‌دانم چرا توی عاشقی اول آدم همه‌چیز خیلی شیرین‌تر است. هر قدر هم شیرین است بعدش تلخ می‌شود. دو حالت بیشتر ندارد دیگر. یا آدم با آن شخص می‌ماند یا نمی‌ماند. تجربه‌ی منی که دارم این را می‌نویسم نماندن است. پس اگر جانب‌دارانه می‌نویسم آدم نماند بهتر است شما بگذارید به حساب این‌که این جوری‌ست که من زندگی را بلدم. اما واقعن خیلی بدتر نیست که تمام شود از بس که با همید به‌جای این‌که یک جای شیرینی تمام شود و همیشه آن تصویر مثالی عاشقی بماند توی ذهنتان عوض این‌که تمام شود؟
نمی‌دانم. یعنی خودم هم که دارم می‌نویسم، نمی‌دانم به‌نظرم کدام بهتر است... من فقط نماندن را بلدم... آدم وقتی ضمن این‌که هنوز عاشق کسی‌ست ازش جدا می‌شود خیلی بهش سخت می‌گذرد اما یک شیرینی‌ای می‌ماند تهش وقتی دور می‌شوی و یادش می‌کنی... وقتی سختی‌ش می‌گذرد. وقتی گریه‌زاری‌های آدم برای از دست دادن تمام می‌شود، یک حس خیلی خوبِ خیلی بدی دارد... بعد می‌بینی بعدها... خیلی بعدها هنوز دنبالش می‌گردی یا دنبال یک چیزی که شبیه او بود...
من فکر می‌کنم عاشقی خیلی خوب است. عاشقی خیلی خوب است و یک چیزی خیلی شبیه عاشقی خیلی غم‌انگیز.

۳ نظر:

c!na گفت...

من ممنونم بابت این پست.جدن

شاهين گفت...

همه ما اين يه نيمچه مازوخيسم رو داريم...
شما كه اتقد تموم و كمول! مي نويسي تو خط سوم يه را اضافه كن
مچكرم

ناشناس گفت...

سلام لالا