۲ آبان ۱۳۹۰


اصلاحیه‌ی ابلاغیه
چندین نفر بهم تذکر دادند که توی شناسنامه ت رو اصلن نگاه کردی؟ کجا نوشته تو شیعه و مسلمانی که میای این جا می نویسی طبق شناسنامه‌م فلان و بهمان؟
صادقانه بنویسم. نمی دانستم توی شناسنامه ی آدم ننوشته. انقدر طی این سال‌ها برایم بدیهی شده که باید بگویم این هستم که خیال می‌کردم یک‌جا نوشته شده اما کماکان فکر می کنم نکته این نیست. من در طی هجده سال تحصیل و پنج شش سال کار کردن توی ایران بارها فرم‌هایی پر کردم که دین: اسلام. مذهب: شیعه. نمی‌شد جلوی دین یک خط تیره بگذاری که یعنی به شما چه. پر نکردم یک بار. فرم‌ها را داد دستم که خانم دین و مذهب را ننوشتی.
بارها باید تاییدش می‌کردم. بارها باید توی مدرسه می‌رفتیم نماز می‌خواندیم. ده‌ها واحد احکام و قرآن و تاریخ اسلام و غیره باید پاس می‌کردیم وگرنه لیسانس نمی‌دادند بهمان. فوق لیسانس نمی‌دادند بهمان. یارو استاده شرح دروس من را دیده. می‌پرسد تو علاقه‌ی خاصی به اسلام داری؟ من خنده‌م می‌گیرد. چه علاقه‌ی خاصی دارم؟ نخیر ندارم. من جبر خاصی به اسلام دارم. احساس می‌کنم با چسب غیر قابل کنده شدنی همه‌جام نوشته شده که این هستم.
سوای این ماجرا بهای نپذیرفتن این موضوع در ایران سنگین است. منم جای سفت نشستم این‌ها را می‌نویسم وگرنه که جایی بود که زیر پایم آب می‌رفت، صد سال آزگار یک کلام نمی‌گفتم. بَره‌ی خوبی بودم تمام این سال‌ها.
موضوع جبری‌ست که در ذات قضیه‌ست. آن روسری‌ست که نمی‌شود توی عکس پاسپورت سرت نباشد اگر بهش هیچ اعتقادی نداری. موضوع رأفت اسلامی‌ست که ترکیبش حال من را به‌هم می‌زند. موضوع این است که رأفت یک کلمه‌ی تهی از معنی‌ست وقتی دنبالش اسلامی می‌آید. بحث آزادی انتخاب ساده‌ترین چیزهاست. که نیست. نداریم.
حالا شما بگو هیچ‌جا ننوشته شیعه و مسلمانی.
داغش چسبانده شده بیخ گلوی من یکی. از رگ گردن به ما نزدیک‌تر. ای بابا...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

تازه تو سرشماری نفوس مرکز امار هم می پرسند. امروز از من پرسیدند یاد این پست افتادم

هیوا گفت...

سلام لاله. من اینجا تازم. ینی تازگی میخونمت. جالبی.سوال شد برام ولی که اسلام آخه چه ربطی به اینا داره؟این حکومت که اسمش اسلامیه معنیش این نیست که همه اسلامه. یکی هم ممکنه بیاد به اسم اسلام بشه جیش العدل یا طالبان مثلا.اینا چه ربطی دارن آخه به اسلام؟