۲۴ فروردین ۱۳۹۳

Always be yourself. Unless you can be a unicorn. Then always be a unicorn.

  توی ترام نشسته بودم و دونده‌های ماراتن دوهزار و چهارده وین را تماشا می‌کردم و خودم را سرزنش می‌کردم که بالای ده روز است حتی روی تردمیل هم ندویدم، خط دونده‌ها که پیچید سمت چپ و چشمم از دنبال کردنشان عاجز شد، تلفنم را برداشتم که وبلاگ بخوانم، دیدم به‌به. آقای نادر خان بلتس برداشته پست هوا کرده. خودتان می‌توانید بخوانید که چی نوشته، مقادیری هندوانه زیر بغل من و خانم شین گذاشته. ماندم چرا هندوانه‌ای برای رسولی نمانده. من خودم اگر منفعتی در این بازی نداشتم، خودم را وقف رسولی با آن طنزش می‌کردم که کلن آدم را اره می‌کند. به آرنجش هم هست که دویچه وله کاندیدش کرده. حالا این‌ها به کنار از موضوع خارج نشوم چون یک توانایی خاصی دارم از موضوع خارج بشوم.
شخصن از این‌که ورد ریگیلی بیگیل هابیلی بیلا را یادش بود هم خنده‌م گرفت هم خوشم آمد هم یاد ایامم گرفت که گودر داشتیم و دل‌های چاقمان به هم نزدیک بود.
یک انتقاد به‌جا هم به سیستم رای‌گیری دویچه‌وله کرده که به چشم من هم آمده منتها چون منافعم بهش وابسته‌ست با دیلمای این‌که درباره‌ش واضح بنویسم، کنار نیامده بودم که نادر با نوشته‌ش تحریکم کرد که منافعم را زیر پا بگذارم و درباره‌ش بنویسم. 
نوشته: نه این‌که با هر اکانت تعداد رای‌های زیادی می‌شود داد، بیشتر داستان این است که هر وبلاگ چقدر دوست نزدیک دارد که حوصله دارند روزی ده بار بهش رای بدهند به جای این‌که چقدر خواننده دارد. واقعیت هم دارد.  شما اگر به رای‌های من و خانم شین و بعد ناگهان رسولی نگاه کنید می‌بینید که ما ده‌برابر رسولی رای داریم. چه‌طور همچین چیزی ممکن است؟ آن‌طور که آقای نادر توضیح دادند. وگرنه واضح و مبرهن است که فلان.
خلاصه ما همان‌طور که روی اسم وبلاگمان و در فامیلمان نوشته منصفیم این شد که مجبور شدیم توضیح واضحات بدهیم. 
پ ن.
آقای نادر خان جان در دفاع از خودم که چرا وبلاگ نمی‌نویسم مایلم اعلام کنم که، از فضا پرت شدم بیرون.
واقعیت این است که من خیلی خسته‌تر از وقتی هستم که نوشتن این وبلاگ را شروع کردم. زندگی روزانه‌م سنگین و پر تنش است (لوس و ننرم چه کنم؟) و از آن مهم‌تر به فارسی نیست. برای این‌که زندگی‌م را شب، نوشته‌ی فارسی کنم باید یک تلاش اضافه‌ای بکنم که واقعن گاهی توانش را ندارم. پارتنرم فارسی نمی‌فهمد. تنها دوست ایرانی‌م از وین رفته. همه‌ی این‌ها کنار هم آدم را از نوشتن باز می‌دارد. 
اما دیدی یک چیزی را می‌دانی اما یادت می‌رود که می‌دانی؟ آن چیز برای من این بود که یک آدم‌هایی هستند که این‌جا را می‌خوانند. هر چی که باشد. مثل من که فید وبلاگ تویی که هزار سال یک‌بار می‌نویسی دارم و تا پست هوا کنی، داغ‌داغ می‌خوانمش و جوابیه می‌نویسم.
بعله. دویچه‌وله و سفر ایرانم و شلوار وبلاگ‌نویسی که خانه‌ی پدرمادرم پیداش کردم من را برگرداند این تو. بد هم نشد. ریگیلی بیگیل هابیلی بیلا. ورده قوی هست منتها آدم یادش می‌رود استفاده کند. مثل یک پیراهن قشنگی که ته کمد مانده، یادت رفته داریش.


 
 
 

۴ نظر:

ناشناس گفت...

به نظرم اشتباه می کنند بنده نه دوست نزدیک شما هستم و نه تا به حال کامنت گذاشته بودم اما حالا که کار به اینجا رسید اعتراف می کنم و مسئولیت تمامی رای هایی که شبهنگام به شما داده می شد را برعهده می گیرم

ناشناس گفت...

Result of the competition is announced: Laleh and Ms. Shin have equal number of friends. Very equal.

ناشناس گفت...

Result of the competition is announced: Laleh and Ms. Shin have equal number of friends. Very equal.

مهتاب گفت...

در این مدل رای گیری فقط تعداد هواداران یک وبلاگ مهم نیست بلکه میزان پشتکار انها که نشانگر میزان زیاد دوست داشتن هر کدام هم هست تاثیر دارد که بنظرم خوبست که اینطوری حساب شود!