یک حال جالبی الان بهم دست داد. چند دقیقه پیش بعد از مدت زیادی وبلاگ نوشتم. بعد تمام که شد، هوا کردم، دیدم یک ایمیلی آمده برام که من، که همانا دوست عزیز هستم، بعد از تبریک سال نو، وبلاگم توی لیست دویچهولهست برای وبلاگ بلاگرفتهی برتر (با صدای اون آقاهه که تو تلویزیون تبلیغ کالای برتر میکند) ایرانی. جلوش هم نوشته روایتهایی از زندگی شخصی من است، وبلاگم که از سال هشتاد و پنج نوشتم که میشه بالای هفت سال آزگار. ایناها.
حالا هی هر سال میدیدم ملت کاندید این جریان میشوند و مینویسند و غیره که کاندید شدند. میرفتم یک بار به یکی رای میدادم هربار. خیلی ملو. بعد الان دیدم خودم اون تو هستم. یهو دلم غش رفت. فکر کردم وا کی یادش مانده که من هم هنوز وبلاگ مینویسم. من که خیلی کم نوشتم توی این مدت اخیر. بعد خوشحال شدم راستش.
رسولی و خانم شین و کدئین و اینام تو لیستن با چند تا دیگه که نمیشناسم. بعد دیدم من دارای صفر رای میباشم. آمدم قهرمانانه به خود رای بدم. دیدم حال نمیده، لااقل اولیش را باید یک نفر بهم بدهد.
این شد که این را نوشتم اینجا که برید اونجا به من رای بدهید. من با خیال راحت برم رای دو و سه را به خودم بدهم. بعد هم بهانه پیدا کنم، برنده شوم به خودم افتخار کنم. برم خارج پیش فرنار. کاپ قهرمانی خسته رو بالای سر خودم بگیرم و به امامت بپردازم.
قربونتون.
۲ نظر:
من الان رفتم بهتون رای دادم. نمیدونم ثبت شد یا نه. مدتی هست که وبلاگتون رو میخونم و تقریبا همه اش را خونده ام. دوست داشتم بدونید که قلمتون رو و کلا شخصیتتون رو خیلی دوست دارم و متاسف بودم که چرا کم مینویسید. حالا که بهتون رای دادم بیشتر بنویسید دیگه!
این رو هم توی وبلاگتون بنویسید که هر 24 ساعت یکبار، باز میشه رفت رای داد
نمیدونم خودتون میدونستید یا نه؟!!
ارسال یک نظر