یک تصمیمی گرفتم چند وقتیست توی زندگیم و آن تصمیم این است که میخواهم پیر شوم. میخواهم عمر کنم. پانزده سالم که بود خیال میکردم اگر یک روزی چهل سالم شود، بعدش میمیرم. چون چهل سال بس است. فکر میکردم میخام چهکار؟
الان میدانم که هنوز شاید دقیقن ندانم که میخام چه کار اما میدانم که میخواهم.
یک کتابی دستم است به اسم «صد سالهای که از پنجره بیرون پرید و گم و گور شد». داستان از اینجا شروع میشود که تولد صدسالگی الن توی خانهی سالمندان است و الن از پنجره میپرد بیرون و میرود چون نمیخواهد توی خانهی سالمندان بمیرد. اصل داستان به سوئدیست. من ترجمهی آلمانیش را میخوانم. نمیدانم به فارسی هم هست یا نه. تازگی فیلمش را هم ساختند.
عنوان این کتاب را که دیدم دلم خواست صد سالم بشود.
برای صد ساله شدن آدم احتمالن احتیاج دارد که سیگاری نباشد. این شد که مفتخرم اعلام کنم سیگارم رسیده به دو تا در روز. اول فکر کردم به کل ترک کنم اما آماده نبودم. نمیشود آدم بگوید من سیگار را ترک میکنم. خیلی خوشبینانهست.
این شد که تصمیم گرفتم سیگار را کم کنم. الان رسیدم به دو تا. گاهی یکی. به خودم فشار بیش از حد نمیآورم. یک شبی هم به حال نوشیدن و سرخوشی باشیم ممکن است دو تا کم و زیاد بکشم. دو هفتهی اول، تمام مدت به سیگار فکر میکردم. تمام مدت. هفتهی سوم فهمیدم که نیکوتین خاصی لازم ندارم اما عادت سیگار دست گرفتن دارم. وقتی میخواهم حرف بزنم، نظر بدهم، بنویسم، استراحت کنم، فکر کنم یا هر غلط دیگری که بخواهم بکنم دوست دارم قبلش، بعدش یا در حینش سیگار بکشم. اینطوری روزهای زیادی بهم گذشت که تمام مدت داشتم به سیگار فکر میکردم و مصرانه روشن نمیکردم.
گاهی همینجور که نشستم، سیگار خاموش را میگیرم دستم. دوست دارم و عادت دارم سیگار دستم باشد.
اما یک روز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم ششم سوت میزند. شما اگر سیگاری باشید ششتان یک موقعی سوت میزند. خیلی حال مزخرفیست. آدم احساس میکند صد سالش است و پیر و رنجور است.
آن روز صبح فکر کردم خب ترک میکنم. دو سه ساعت بعدش یک سیگار کشیدم و در حال سیگار کشیدن خیلی بیزار بودم از خودم.
اول دلم میخواست ننویسم دربارهش که بشود یک سال، یک زمان معنیداری، بعد پزش را بدهم اما خیلی سختم بود و انجام دادم و احساس میکنم احتیاج به تشویق دارم که به کم کردن ادامه بدهم.
یک عده سیگاریهای قهار هم هستند که روحیهخرابکن هستند که آره آدم اگر یک دورهای سیگاری شد سیگار را ترک نمیکند، فقط گاهی کمتر میکشد یا نمیکشد بعد دوباره برمیگردد. من اما گوش نمیدهم. شاید هم حق دارند. شاید هم من دوباره سیگاری سابق بشوم اما فعلن راضیام از خودم.
احساس میکنم بدنم از دستم خوشحالتر است.
قبلن ممکن نبود بی سیگار از خانه بروم بیرون اما حالا گاهی یادم میرود، گاهی عمدن یادم میرود. دوام میآورم. جالب است.
حتمن یک آدمهایی هستند که نیکوتین برایشان خیلی واجب است اما برای من احساس میکنم بیشتر از نیکوتین، عادت شدید یک چیزی توی دست گرفتن است.
توی فکر سیگار پلاستیکی هم هستم اما مطمئن نیستم که آدم سیگار پلاستیکی دست گرفتن باشم.
نمیدانم چقدر طول میکشد اما تصمیم گرفتم به خودم اجازه بدهم که روند طبیعی طی کند.
دستاورد
بزرگم توی این مدت این بوده که روزهایی هست که شش هفت ساعت یادم نمیافتد
که سیگاری بودم یا هستم. بعد که یادم میافتد خیلی خوشحال میشوم که یادم
رفته بود. به نظرم روش خوبی است. راضیام از خودم.
عید من روزیست که کلن یادم نیفتد.
۱۰ نظر:
بیخود میگن. من یکی کنار خودم دارم که یهو شتلق گذاشت کنار و تموم. پدرش دراومدا. ولی شد.
من تشویقت می کنم
دو نفر سیگاری خفن دیدم که ترک کردن. باور نکردنی بود
خیلی خوش اومدی به کلوپ ترکندهها
بهترین کار اینه که هی سرکوفت بزنی به ترک نکردهها اینجوری دیگه روت نمیشه دوباره برگردی!!!
یه نفر یه بار میگفت آنفولانزا شد یهو از سیگار بدش اومد، یه مدت طول کشید تا مریضیش خوب بشه، بعدش دیگه سیگار دلش نمیخواست! امیدوارم از اون آنفولانزاها بگیرید:)
راستی پسر خودم دوساله که بود آبله مرغون گرفت بعد یه مدت از پستونک بدش اومد، بعد کلا ترکش کرد
از این آبله مرغونها هم بگیرین خوبه ها:)
man ham doosti daram ke 2 mah pish iekbareh az cigar badesh oomad, khodesh ham taajob mikoneh, roozi 17-20 ta mikeshid az mogheii ke 15 saleh boodeh ta alan ke 50 salesheh, khodesh fekr mikoneh az bas ziadeh ravi kardeh iekbareh motnafer shodeh
اییییی ول دمت گرم
من میشناسم که بعد از نزدیک 20 سال سیپاری خیلی خفن بودن چند ساله ترکیده
من که شاخ درووردم
تو میتونی عزیزم
صد سالگیت مبارک :)
لاله جان
خب یه تدی بری چیزی بگیر دستت. یه بادکنکی، عروسکی، یه تیکه پارچه با قابلیت دور انگشت بستن و چرخوندن و اینا ( تسبیح؟ مم نه) و خب واقعا این عالیه که بدنت نیکوتین رو نمیخواد و فقط دستته که نق میزنه. یه چیزی دیگه بگیر دستت خب. راحت.
:)
ادامه بده عزیزم به خاطر خودت و همه کسانی که دوستت دارن .. ما اینجا هستیم و تشویقت میکنیم
قسمت اولش رو هستم. منم نمیدونم بعد از 40 چیکار دارم بکنم؟ هنوزم به نظرم 40 بسه.
قسمت دومش رو هم هستم، رسیده بودم به روزی 8-9 نخ، زور میزنم که از 6 بیشتر نشه. من اصولاً هرچیزی که میخورم به خاطر اینه که بعدش سیگار بکشم، وگرنه ممکنه در روز چیز جندانی نخورم اگر سیگار نباشه.
جدن امیدوارم که موفق باشی
ارسال یک نظر