۲۴ مهر ۱۳۹۵

我不明白。



خودم را گرفتار کردم. توی استرس عروسی با بی‌حواسی تمام موضوع هنر غیراروپایی انتخاب کردم برای سمینارم و گرفتار هنر چین شدم. نه هر چینی. چین آنتیک. هر روز هر فحشی در توان خودم باشد سر این اشتباه به خودم می‌دهم. برای نوشتن یک صفحه مطالعات تطبیقی باید یک خروار مطلب بخوانم. هیچ اطلاع تاریخ هنر پایه‌ای درباره هنر چین ندارم. هنر مدرن منو پس بدین.
 هر روز چشم‌هام را باز می‌کنم و به خودم می‌گم نونت نبود؟ آبت نبود؟ چینت چی بود؟ قشنگ روزی که تند تند داشتم سمینارها را علامت می‌زنم یادم می‌آید. هنر غیراروپایی توی پرانتز چین را ضربدر زدم بعد لاگ‌آوت کردم. با خودم فکر کردم عصری برمی‌گردم ضربدر چین را برمی‌دارم. چه کاریه حالا چین؟ آن عصر هرگز نیامد. یعنی آمد منتها من یادم رفت. منِ خر یادم رفت.
حالا درست همان گریبانم را گرفته. سوال اول پروفسور: کیا چینی بلدن، دست نصف بیشتر کلاس رفته بالا. سوال دوم: کیا تا حالا رفتن چین؟ تقریبن تمام کلاس دست بالا کرده. منم سعی کردم خودم را نامرئی کنم هرطور که هست.
حالا باید برای پنجشنبه یک مطالعه‌ی تطبیقی بنویسم که قبور چینی جریانشان چی بوده. قبر که نیست با آن تصور رایجی که ما از قبر داریم. قصرهای زیرزمینی‌ست. 
خدایا نمی‌دونم چه‌جوری غر بزنم. الفبای چینی را پرینت کردم زدم توی توالت تا ببینم چی می‌شه. الفبا هم که نیست. یک مجموعه‌ای از علائم است که اصلن خودم هنوز منطقش را نفهمیدم اما با ما باشید.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

منم داغون ترین سوتی های زندگی م انتخاب موضوع های عجیب غریب واسه پروژه ها و ارائه ها و پایان نامه م بود. هیچ وقتم عبرت نگرفتم!!

ناشناس گفت...

دیگه قصد نداری بنویسی؟

ناشناس گفت...

من فکر میکنم نود درصد چیزایی که مینویسی از خانوادت و سطح اجتماعی ات واینها دروغ باشه عکس و صفحه قلی رو دیدیم! مالی نبود و نیست یه پسر زیرحد نرمال جهان سوم حتی بچه تهران! تو واقعا اگه همچین خانواده خوب و نرمالی داشتی و داری این رفتنت اونم به این کشور زاغارت چی بود؟ این شوهر کردنت به این جوجه دیگه چی؟ و این خود کم بینی و حقارت ذاتی ات تو نوشته هات دیگه چی؟

ناشناس گفت...

خیلی کامنت‌گذار بی‌شعوری هستی. آفرین

انجمن ارواح سرگردان گفت...

خیلی دوست دارم بدونم که الان یانگوم و مینجانگو کجان ؟ چیکار میکنن