۲۰ خرداد ۱۳۹۹

محافظه‌کار ناچار و موعدنگه‌دار

یه وقتی یه کاری رو باید به یه تاریخی برسونم. کار می‌کنم می‌کنم می‌کنم اصلن نه می‌فهمم استرس اون کاره چیه نه می‌فهمم که وای حالا قراره ارائه‌ش کنم چی می‌شه. خوب می‌شه؟ بد می‌شه؟ غرق تولید می‌شم و ده روز مونده به موعد، حتی شب‌بیداری می‌کشم که کاره مدت معینی قبل از موعد مقرر آماده بشه. کار همیشه تموم می‌شه. تمرین می‌کنم ارائه رو. دوبار سه بار. چندبار. بعد بالاخره می‌شه یه موقعی که کار حاضره، فایلا حاضره، افکارم حاضره، حرفی که می‌خام بزنم می‌دونم چیه، می‌دونم چی می‌خام بپوشم، اگر جایی باشه که نرفته باشم همه‌ی راه‌ها رو بهش بررسی کردم، همه رو می‌دونم. همه چی مرتبه فقط یه مشکل هست. تا تحویل یا ارائه‌ی کار فرصت هست هنوز و زود ارائه کردن هم قدر دیر ارائه کردن در نظرم بی‌ارجه.

من چون همیشه نگران هستم و می‌ترسم آسمون به زمین بیاد، موعد کارها رو برای خودم شخصی، جلو می‌برم. بسته به حجم کار، سعی می‌کنم پنج ساعت، یه روز یا یه هفته زودتر همه‌چی رو تمام کنم. اون فاصله‌هه که بین تمام شدن کار و اجرا و ارائه هست، اون فاصله‌هه بدترین و پوچ‌ترین و بیهوده‌ترین اوقات منه. نه می‌تونم رو موضوع دیگه‌ای تمرکز کنم. نه می‌تونم تفریح کنم نه می‌تونم به کاره فکر نکنم. نه حتی می‌تونم معاشرت کنم.

خوبی آدمای دقیقه نودی از این جایی که من وایسادم و بهشون نگاه می‌کنم، اینه که این فاصله رو نباید زندگی کنن. الان بعد از این همه ور زدن، واضح و مبرهنه که من دقیقه نودی نیستم. از اینام که زود می‌رسن همیشه. از اینام که ده دور، دور یه بلوک قدم می‌زنم که زودتر از موقع، سر قرار نرسم. از این‌که در یک مکانی منتظر بایستم هم بیزارم. اما جور مضطربی که هستم بهم اجازه نمی‌ده طول بدم که به موقع برسم. کلن نمی‌تونم طول بدم.

اوقات نادری هم هست که تنظیماتم درست درمیاد. هم، وقت دارم قبل از یه اجرایی و هم، اون وقت بیش از حد طولانی نیست. می‌تونم برای خودم باشم و لازم نیست بیش از حد برای خودم باشم و همه چیز رو صدها بار دوره کنم. اوقاتی هست که همه‌چی درست از آب درمیاد، هم مجبور نمی‌شم دور یه بلوک راه برم هم مجبور نمی‍شم قدمام رو کند یا تند کنم. وقتی درسته همه چیز، اون مواقع، اون مواقع می‌خام خیلی شادی کنم. هی به خودم می‌گم برگرد ببین چه کار کردی که همه چیز درست از آب دراومد اما معمولن موارد شانسیه که باعث این دقت شده و من چون وقت پنچری در نظر گرفتم، وقت پنچریم مصرف شده ولی قضیه رسیدن به موعد مقرر نگران‌کننده نشده.

الان که اینو دارم می‌نویسم، از اون مواقع نیست. الان باز تا فردا عصر که ارائه‌ی کاره، هنوز انقدر وقت هست که بیام یه چیزی به فارسی بنویسم. الان بهترین وقت برای شلاق زدن به اخلاق کاریم در وبلاگه.

هیچ نظری موجود نیست: