۲ خرداد ۱۴۰۱

نه، تشنگی فروننشیند مرا به آب

 عمو عبدالله با خنده می‌گفت توطئه‌ی خزنده. می‌گفت وقتی یه‌جای خونه رو درست می‌کنی، می‌بینی حالا اون‌ورتر رو هم باید درست کنی و همین‌طور سرایت می‌کنه نوسازی و تعمیرات به سراسر خونه، می‌بینی می‌خواستی یه تابلو رو عوض کنی و تا سنگ توالت رو هم عوض کردی. برای ما این‌جوری شد که حمام رو می‌خواستیم نو کنیم. آخرین بار گمونم حدود بیست سال پیش نو‌سازی شده بود. این خونه‌ی ما جز معماری دوران شکوفایی بعد از جنگه. وقتش بود دیگه. گفتیم جهنم‌ ضرر تعمیرات کنیم. تابستونه، می‌پریم پایین می‌ریم تو استخر دو هفته پایین دوش می‌گیریم تمام می‌شه. خریت مگه چیه؟ دوهفته‌ی تمام در خاک و خل غلطیدیم. آزمون زناشویی. تمام خونه انگار کن بسته‌بندی کریستو و علی‌رغم اون، خاک تا عذر می‌خوام، درز باسنمون نشسته بود. تمام که شد بعد از ۱۷-۱۸ روز زندگی سگی که کارگرا هشت صبح کلید می‌انداختند می‌آمدند تو و زندگی واقعن سخت و بی آرامش، نوسازی حمام تمام شد و بالاخره همه‌چیز‌ را برگرداندند سرجاش. همین‌که صبح‌ها دوباره می‌شد چشم باز کنم و برم زیر دوش و غریبه‌ای نمی‌آمد از در تو قبل از این‌که من قهوه‌ی صبحم رو خورده باشم، من یکی شاکر بودم. اما در اولین اقدام توطئه‌ی خزنده، در ماشین لباسشویی پس از برگشتن به گرمابه قفل کرد. ناگهان تصمیم گرفت باز نشه و تا درش رو مکانیک نشکست هم، کوتاه نیامد. تعمیرات توی اتریش واقعن ابزورده. برای همین هر وسیله‌ای با کوچکترین ایرادی رو می‌اندازند دور. ما خل‌وضعان گفتیم محیط زیست و‌ دور انداختن هرگز! پس چی؟ تعمیر. غلط کردیم. 

بعد از دو سه روز کشتی گرفتن با در، یک بابای متخصصی آمد و در نهایت درش رو شکست و گشود. بعد گفت حالا یه وقت دیگه میام و در نو نصب می‌کنم و رفت. اون وقت دیگه، این هفته چهارشنبه‌ست. چرا که نه؟ همه‌چیز سر صبر. بروکراسی اتریشی همیشه و همه‌جا. من دیگه همه‌ی لباس‌های توی کمدم رو یک دور پوشیدم و الان رسیدم به مد سال ۲۰۱۳. 
تمام شد؟ نه. 
توطئه‌ی خزنده این‌جور ادامه پیدا کرد که ناگهان یک صبحی بیدار شدیم دنبال همین ماشین لباسشویی و ناگهان قلی گفت چرا یخچال خاموشه؟ یخچال از اون روز روند کمد شدن خودش رو آغاز کرد. هرچی وسایل توی بخش فریزر بود، بدوبدو نجات دادیم و بردیم خونه‌ی نوربرت. یخچال رو یادمون رفت از بس تمرکزمون به فریزر بود. پنیرای بازار کشاورزی رو بگو. آخ آخ. حیف. 
یواش یواش زوال آغاز شد. روز‌به‌روز کمدتر. زنگ زدیم تعمیرات و‌ گفت دوشنبه هفته‌ی دیگه میایم.
شنبه‌ی هفته‌ی پیش، قلی نبود، شب توی ظلمات رفتم توی آشپزخانه، دیدم چرا احساس می‌کنم سردمه و شلپ شلپ می‌کنم کف آشپزخونه؟ چراغ رو روشن کردم و کاش نمی‌کردم. کاش نمی‌دیدم. دریاچه. پارکتای آشپزخونه؟ پر. زمین و زمان خیس. آب شرشر از ماشین ظرفشویی می‌ریخت بیرون. وای. وای. چقد آب تو ماشین ظرفشویی هست؟ از من بپرسی یک دریا. 
یکشنبه واقعن افقی بودیم. پیتزا. 
امروز صبح رفتم کار. به ماگدالنا گفتم لطفن برو خونه‌مون، این بابا می‌خواد بیاد یخچال رو ببینه، رفته بود سر ظهر اون‌جا، دوباره تمام آشپزخانه غرق در آب. بگو‌ زن عقل نداشتی شیر ماشین ظرفشویی رو ببندی؟ نه. اون لحظه ناگهان چراغی بالای سرم روشن شد که ها پس یخچال سوخته و برای این سوخته که ماشین ظرفشویی آب رو پمپ نکرده و اون احتمالن آب رو پمپ نکرده چون لباسشویی قفل کرده؟ عالی شد. 
یارو که یخچال رو دیده بود، به ماگدالنا گفته بود نمی‌ارزه تعمیرات. یخچال نو بخرید. مام نه این‌که دیگه مقاومت کنیم یا محیط زیست یا جیب بدبخت و بگیم نه، اینا نه! اما اون سوراخی که لای کابینتا برای یخچال تعبیه کردند، خیلی بیخی طراحی شده. یخچال نو توش جا نمی‌شه. باور می‌کنید؟ برای خاطر چهار سانتیمتر، شاید ما مجبور شیم کل این آشپزخونه رو بکوبیم؟ می‌شه شرکت معظم بوش بگه بذار یخچال‌ها رو پنج سانتیمتر بزرگ کنیم، چیزی نمی‌شه. می‌شه دیگه. شده و اگر واقعن دقت کنیم در مقیاس جهان هستی، چیزی که نشده واقعن. 
توطئه‌ی خزنده یعنی این. پارکت آشپزخونه رو بگم؟ نمی‌گم. نه. می‌گم. پارکت آشپزخونه وصله به پارکت کل خونه. اگر بخایم اون رو عوض کنیم باید پارکت تمام سالن ‌‌و هال رو عوض کنیم. این شد که وقتی کف سالن دراز کشیده بودم و قلی داشت می‌گفت حالا یه کم باید صبر کنیم ببینیم این خیسی به سقف طبقه‌ی پایین هم می‌کشه یا نه، یاد عمو‌عبدالله و توطئه‌ی خزنده افتادم. یه‌ذره هم یاد اجاره‌نشین‌ها افتادم. کاش این فیلم رو ببینم باز. 

هیچ نظری موجود نیست: