امروز یک متنی رو خوندم با عنوان زنان در آینه تاریخ خود و احساس کردم رفیقم نشسته و برام از تجربهش در شرکت در اعتراضات نوشته. میدونم چقد بیخوده که جایی از این متن رو کوت کنم. باید تمامش رو خوند. اما برای اینکه اصرار کنم که تمامش رو بخوانید، تکههایی رو اینجا میگذارم.
اعتراضات با فاصله چندروزه از کردستان و فاصله دوروزه از تهران به شهر کوچک محل سکونت من رسید. من چند روز در معرض ویدئوهای اعتراضات خیابانی مردم، سرودهای شورانگیز، عکسها و فیگورهای زنان مبارز بودم و روز چهارشنبه بالاخره در متن یک تظاهرات خیابانی قرار گرفتم. اولین لحظاتِ «آنجا» بودن، در خیابان، در احاطه معترضانی که تا دیروز از پشت اسکرین موبایل تماشا و تحسینشان کرده و از تهورشان شگفتزده شده، بغض یا گریه کرده بودم، بسیار عجیب بود. اطرافم را نگاه و تلاش میکردم تصاویر خیابان را با واقعیت خیابان سینک کنم. آنچه که میدیدم بسیار شبیه بود به آنچه که پیشتر تماشا کرده بودم، اما بین منِ تماشاگر و منِ در خیابان گپی وجود داشت که لحظاتی کوتاه نیاز بود برای شناسایی آن. خیابان برای من، دیگر نه آن محمل هراسآور بلکه یک فضای عادی بود. همهچیز عادی بود حتی وقتی باتوم و تفنگ و شوکر بدستان برای متفرق کردن ما معترضان حمله میکردند. نمیدانم این کلمه عادی را چطور توضیح دهم یا از چه معادل بهتری میتوانم استفاده کنم. فاصله من با تصاویری که در آرزویشان بودم بسیار کم شده بود. من خود آن تصاویر بودم، به خودم میآمدم و میدیدم که در حلقهای مشغول آتشزدن روسری هستیم، انگار که همواره پیش ازین داشتیم همین کار را میکردیم. به خودم میآمدم و میدیدم که چند لحظه پیش داشتم کتک میخوردم.
…
حین کتک خوردن، به قول معروف بدن «گرم» است و درد آنطور که انتظار داشتهایم، حس نمیشود. پیش از آن بارها در ویدئوها تنی که پر از ساچمه شده باشد دیده بودیم ولی آنها که چندین گلوله ساچمهای خوردهاند میگویند که ساچمه هم چیز آنچنان دردناک و ترسناکی نیست. در خیابان، یک لحظه فکر میکنی که باید بدوی و میبینی که پیشتر شروع کردهای به دویدن. با خود میگویی باید سیگاری روشن کنی و خودت را میبینی که «آنجایی» در بین مردم و داری سیگار میکشی.
…
برای من تفاوت ملموس این اعتراضات با اعتراضاتی که پیش ازین تجربه کردهام، گذار از «حرکت جمعیت» به «ساخت موقعیت» بود. جمع معترض بارها در بازه کوتاه رسیدن نیروهای سرکوب، حول یک موقعیت شکل میگرفت تا چیزی خلق کند و تحتتاثیر موقعیت خیابان و کوچههای اطرافش با رسیدن نیروها بعد از یک درگیری پراکنده میشد تا دوباره در نقطهای دیگر شکل بگیرد. این موقعیتها با بستن خیابان، آتش زدن یک سطل زباله در وسط خیابان و بندآوردن راه ماشینها ایجاد میشد. در همین فرصت کوتاه، جمعیت نهچندان بزرگ فعال، بهسرعت درصدد خلق یک موقعیت برمیآمد: «حالا بیایم روسریها رو آتیش بزنیم.» زنی میپرید روی سطل زباله و مشتش را رو به ماشین ها بالا میبرد و چند ثانیه در همان فیگور فیکس میشد. زن دیگری میپرید روی ماشین و روسریاش را در هوا تکان میداد. چند زن میانسال از اول تا آخر، همراه هستههای شکلگرفته درگیری مانده بودند و به محض دستگیر شدن افراد برای آزاد کردن آنها میرفتند. همه میخواستند به خیل تصاویری بپیوندند که از ویدئوهای اعتراضات روزهای قبل و مردم شهرهای دیگر دیده بودند. درین فرصتها به ندرت شعار داده میشد و شعاردهندگان از چند نفر فراتر نمیرفتند. این «میلِ» به «آن تصویر» شدن، آن تصویرِ مقاومت که مردم شهر من در روزهای قبل دیده بودند، برای من بهوضوح مشهود بود.
…
این اعتراضات به نظرم نه جمعیتمحور بلکه موقعیتمحور است، نه شعارمحور بلکه فیگورمحور. هرکس و بهراستی که درین چند روز دیدیم هرکس «میتواند» به تنهایی یک موقعیتِ مقاومتِ رادیکال باورناپذیر خلق کند، طوری که تماشایش آدم را مبهوت میکند. باور به این توانستن بسیار گسترش پیدا کرده است. هرکس میداند که با آن فیگور مقاومت، یک موقعیت فراموشناشدنی خلق میکند. افراد و بهخصوص زنها-این پیگیران سرسخت و کلهشق امیالشان- بدجوری دنبال این میل تازه را گرفتهاند و همین میل، زنجیره تحریکِ امیالِ خلق موقعیت و فیگور مقاومت را هرروز بیشتر بهپیش میراند؛ من میخواهم آن زن با فیگور مقاومت باشم، همان که عکسش را دیدم، و یک فیگور خلق میکنم. این فیگورها بدون اینکه تمرین شده باشند در ناخودآگاه معترضان بودند، طوری که انگار سالها آن را تمرین کردهاند.
…
می خواهم آن «بردار نیرو» که برای مثال تظاهرات 88 از «جمعیت» بسیج میکرد را در برابر این «نقاط تحریک» بگذارم. نقاط متکثر و پراکنده تحریک در خیابان. نقاط تحریکی که چون ارگاسم زنانه در هیچ نقطهای از بدن/خیابان متمرکز و متعین نیست. اگر بخواهم این خیزش را خیزشی فمینیستی بنامم در کنار نقطه شروع اعتراضات، شعار «زن، زندگی، آزادی» و فراخوان فعالین زنانِ داخل کشور به تجمع آغازین، در کنار تمام اینها، آنچه که پس از آغاز، این خیزش را به شکلی فمینیستی و زنانه امتداد داده و حالا امیال زنان را در عرصه جهانی برانگیخته است را همین نقاطِ تحریکِ فیگوراتیوِ متکثرِ بدنهای معترض میدانم. فیگورهایی که تبدیل شدن به آنها یکی از امیال مشهود حاضران در تظاهرات است و دیگر در خیابان رفتن بدون گرفتن فیگور یکی از آن بدنهای سرکش و متمرد و مقاوم ممکن نیست. چه بالای ماشین، چه بالای سطل آشغال، چه در حال آتش زدن روسری، چه در حال آزاد کردن یک دستگیرشده، چه در ایستادن خیرهسرانه جلوی نیروی سرکوب.
...
فکر میکنم برخلاف گزاره اولیه «من هم ممکن بود ژینا باشم»، تصویر زنِ مشعلدارِ روی ماشین، میل «من هم میخواهم آن فیگور باشم» را بهشدت برانگیخت. میل بروز آن فیگور نویدبخش. و آن فیگور بود که توانست علاوه بر تحریک آن میل، بدنهای زنان را به بیانگری و زدودن زنگار روی آینه روبرویشان وادارد. این میل با وجود اینکه از مجرای یک تصویر تحریک شد، به واسطه تاریخی که آن بدن حاملش بود، میلی انقلابی و شکوفا شد. این میل فیگوراتیو، مشخصه این خیزش فمینیستی است. بروز تاریخ سرکوبشده. زاییدن بدنی که سالها حاملش بودهایم.
...
از بدن زیبا به فیگور الهامبخش. از بدن محبوس در زیبایی به بدن آزاد شده در فیگور. این نه تبدیل خود به بدنی ایدهآل، بلکه هربار و در هر بدن، خلق فیگور نویی از مقاومت است. بدن در عین حال که از فیگورهای پیشین که تصویرشان را در فضای مجازی دیده تحریک شده و الهام میگیرد، فیگوری جدید خلق کرده و متقابلا به فیگورهای آینده الهام میبخشد. زنجیره تحریک و الهام. این فیگور، زن را از حبس در بدن و انقیاد تاریخیاش آزاد و بدن او را درین جریان شکوفا کرده است. بدنی که تازه امکان و زیبایی مقاومت را در خود کشف کرد: یک بلوغ دوباره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر