۶ بهمن ۱۳۸۶


زندگی اش را خیلی دقیق زندگی می کند. خودش می گوید ما سال ها سعی کردیم جهان را با فلسفه علمی تعریف کنیم اما بالاخره یک روز قانع شده که سطحی نگرانه تر از این چیزی نیست که بگوید اصل بقای ماده و انرژی جهان بی خدا را تعریف می کند و همه چراهایش را جواب می دهد و همین است که هست. گفت یک روز مثال های نقضش آن قدر زیاد شد که خوشم نیامد. جستجوی پروست( در جستجوی زمان از دست رفته) را دوبار خوانده و برای مهدی سحابی نامه نوشته و از او برای این ترجمه تشکر کرده است. چهل و پنج دقیقه صبحانه می خورد اما شام نمی خورد و در عوض یک پرتقال می خورد. موهایش کچل است و مرتب کوتاه شده. قد بلند و لاغر است. از کتاب "تردید" احمدی در صحبت هایش بارها حرف می زتد. انگار کن که این کتاب حالش را تعریف می کند.کم حرف است. وقتی نوشیده باشد سرخ می شود و مهربان تر. پنجاه و هفت دود می کند. پنجاه و چهار، پنج سالش است. تازگی عمیقا دچار عرفان ایرانی شده است
کتاب "من دانای کل هستم" را روی میز دید و برایم ساعت ها از این حرف زد که اگر کسی بگوید من دانای کل هستم ، فاتحه اش خوانده است. کمی از داستان کوتاه حرف زدیم و بعد گفت کسی کتاب "چند روایت معتبر" بهش هدیه داده است و او هم حوصله کشف کردن نویسنده جدیدی را نداشته ولی یک داستانش را خوانده و هیچ نپسندیده و من گفتم همان نویسنده ی من دانای کل هستم آن را هم نوشته. انگار از دست خودش خوشحال شد که از کسی که یک جا روی جلد کتابش نوشته من دانای کل هستم، در جای دیگری که چند روایت معتبر نوشته، خوشش نیامده. من خودم اما از هر دوی این ها خوشم می آید. الان فقط دارم آن چه از او می دانم برایتان تعریف می کنم
به همسرش در جوانی خیانت کرده است و سال هاست که جدا زندگی می کنند اما طلاق نگرفتند. شاید خودش بگوید همیشه عاشق زنی دیگر بوده است یا توجیه دیگری داشته باشد اما برای من یک چیز است که اسمش خیانت است. ساکن کویر است و صبح ها آلرژی دارد. قهوه و نعنا نمی خورد. چند سالی است تحت همیوپاتی است. تا جایی که من می دانم تنها زندگی می کند و در یک کارخانه مطابق اصولی که سی سال پیش بهشان معتقد بوده کار تولیدی می کند ( کار تولیدی کم درآمد نسبت به کار مصرفی پردرآمد) و در بهترین حالت سود شان پانزده درصد است. وقتی می خواهد کسی را استخدام کند ممکن است یک ساعت با او مصاحبه کند ولی بعد از استخدام تا دوسال جز جواب سلام حرفی با او نزند. بسیار به ندرت دیده ام که عصبانی بشود اما اگر عصبانی شد نمی شود جمعش کرد. سیگار که می کشد هیچ دودی از دهانش بیرون نمی آید. عزیزترین برادر پدرم است. البته پدرم دو برادر دیگرش را هم دوست دارد ولی یک عشقی به این یکی دارد که فرق می کند. مادرم می گوید تنها خیانتی که در روابط زناشویی دیده و پدرم پذیرفته است و حاضر بوده با خاطی دوستی اش را ادامه دهد، همین یکی بوده است. پدرم در مساله خیانت به روابط زناشویی سخت گیرترین است
...
و من امروز صبحم را با حرف زدن با این عمو شروع کردم

هیچ نظری موجود نیست: