۱۳ خرداد ۱۳۸۷

ما به تعطیلات می رویم. ما آرامش و رخوت خواهیم بود و تنمان را به آفتاب خواهیم سپرد و ذهن وحشی مان را به وسیله برخی مایعات عجیب شل و ول می کنیم و من منتظر می شوم تا آن خبر برسد. نمی دانم بگویم که کاش چه خبری باشد. دلم نمی آید یکی از این دو حالتی که دارد را آرزو کنم. صبورم و گیجی حاصل از همان مایعات عجیب و باد زدن کباب به طاقت آوردنم کمک خواهد کرد تا این روزهای انتظار بگذرد. من تضمین می کنم که از فردا صبح ساعت پنج تا جمعه یا شنبه که برمی گردم دائم الخمر باشم. امیدوارم. امیدوارم اتفاقی که می افتد در این فاصله که به بی خیالی خواهم زد، مرا مثله نکند. امیدوارم طاقت بیاورم. امیدوارم. کاش کسی با من امیدوار بود. احساس تنهایی می کنم

۱ نظر:

me گفت...

من همه ی لحظه ها امیدوارم