۱۱ آذر ۱۳۸۷

عشق های اشتباهی

گاهی دوستمان، عزیزمان، کس و کارمان می رود عاشق یک آدم اشتباهی می شود. عاشق شدن هم کاری ست که یک هو می شود دیگر. به خودت می آیی می بینی تا گلو در باتلاق عاشقیت فرو رفته و ملتمسانه به تو نگاه می کند و هنوز هم از رو نرفته است...
من دیوانه خیلی بد رفتار کردم با عزیزم که عاشق یک آدم اشتباهی شده بود. نه یک بار. نه دوبار. بارها. دوست خوبی نبودم وقتی دیدم همه چیز قر و قاطی شده است. بارها منتقد بی رحم جراحت افزونی بوده ام. من همه ش این حرف ها را به خودم می زنم. باز که می بینم یکی این جور روانی و دیوانه ی یک آدم اشتباهی ست، عنان از کفم می رود. باز هل و هوار می کنم که مرتیکه/ زنیکه ی خر را ول کن! آخه چی داره؟ ببین داره باهات چه کار می کنه! آی هوار! آی حسین... ولی این کار من/ ما هیچ کمکی نمی کند. فقط آدم را غمگین تر می کند. آدمی که عاشق غصه داری ست را باید بغل کرد و نوازش کرد. چون غمزده است. چون دلش می خواهد کسی دلداریش بدهد که دنیا آن قدرها هم جای مزخرفی نیست. نکنیم.

۴ نظر:

Mosafer گفت...

موافقم

بویژه با قسمت پایانی کلامتون مبنی بر همدردی نه تبدیل شدن به نمک روی زخم

11:11 گفت...

آدم ها دقیقن از جان هم چی می خوان؟؟

درسته که آدمی مثه تو - حالا توی نوعی- اینجور وقتا حال آدمو چند برابر بدتر می کنه ولی آخه اصلا که چی؟؟ درد دل؟؟ همدردی؟؟

نه! من فک می کنم تنها چیزی که آدم این جور وقتا می خواد همون آدم اشتباهیه اس - که تازه کسی چه بدونه!- پس، بیایید همه با هم خون به دل کسایی که دوسمون دارن و تو همچین موقعیتی هیچ کاری ازشون برنمیاد نکنیم.. نکنید. صلوات

11:11 گفت...

تنهایی بشین غصه تو بخور/ زار بزن/ خودتو بکش/ حلق آویز کن/ تیکه تیکه/ ریز ریز کن/ ولی پلیز بقیه رو قاطی عزاداریت نکن

خونم کثیف شد! (آخه خودم این بلا رو سر تنی چند از دوستان آوردم که همینجا از یکایکشون طلب آمرزش دارم)ـ

دنیا میگن کوچیکه همینه ها.. - ربطی نداشت، خودم بلدم-

ناشناس گفت...

می دونی مشکل چیه؟ من هر وقت ادم ها را بغل کرده ام بعدا بهم گفته اند: چرا اونموقع نگفتی؟ قبول نمبکنند که اونموقع اگر میگفتی هم گوش نمی کردند... من مدت هاست نظرم را میگویم .بعد هم ادمه را بغل میکنم و بهش میگویم دوستت دارم.اما داری اشتباه میکنی.اینجوری خودم عذاب نمی کشم.