۲۶ اسفند ۱۳۸۷

سرکاری ها- دو یا نپالا یا آدمی که منم

خـــب. خـب. خــب.

گاهی یک کاری می کنی. یک کاری که هیچ شبیه تو نیست. شبیه خودی که بودی، نیست. بعد حالت هم هیچ بد نیست که کاری خلاف تصور رایجت از خودت انجام دادی. انجام دادی رفته پی کارش. ساده هم بوده. یعنی در مغزت خیلی سخت تر بوده ولی وقتی انجام دادی چه بسا راضی هم بودی. جالب هم بوده. چیز خاصی هم نبوده. یکی شدی از هزاران. هزارانی که نبودی پیش از آن. گیرم اخلاقانه نیست د وی ایت ایز سپوزد تو بی. ولی کردی آن کاره را. چیزی هم نیست ها. هی دارم تاکید می کنم که چیزی نیست (لابد هست!). بعد دلت می خواهد این کارت توی مغزت کپک نزند، بعد برمی داری این را برای یک کسی که رفتار ژنریکت را می شناسد، می گویی. بعد بس که تعجب می کند، می پالایدت!

بعد هی می پرسد حالا خوبی؟ حالا چطوری؟ آخه چی شد یهو؟ بعیده... عجیبی... غریبی... حالا خوبی؟ دوباره یک ساعت بعد درمی آید که لاله بهم بگــــو. چطوری؟ واقن چطوری؟ خوبی؟ حالا می خوای چه کار کنی؟ ... خب تو با خودت فکر می کنی چطورم؟ می خواهم چه کار کنم؟ بعد خب فکر می کنی معمولیم. چطور باشم؟ چه کار می خواهم بکنم؟ سیرم. ناهار خوردم. دارم یک کارت پستال طراحی می کنم. کاری ندارم. کاری نمی خواهم بکنم. چای هم خوردم چون لیوانم خالی ست. یادم هم هست که خانم همکار پرسید چای می خوری بریزم، اما یادم نیست کی خوردم ولی وقتی خالی ست، حتمن خوردم دیگر. بعد هم که لیوانت را نگاه کردی یاد "هَردِم؟ داغ بید؟" افتادی. یک لبخند کجکی هم زدی که برای شما جک شده، برای ما خاطره ست! اما چون کامل جک را یادت نیست تعریف نکردی برای کسی. فقط ارغاصم جک را یادته. بعد نمی شود که بیایی یک باره تالاپ آنجاش را تعریف کنی. پیش زمینه دارد که حالا یادم نمی آید. اصلن تالاپ هر چیز و چکیده ی هر چیز و خلاصه هر چیز و چیز هر چیز، چیز خوبی نیست. باید همه ی چیزهای دیگر هر چیز را گفت جز چیز آن چیز. این روشی است که کار می کند. می دانید؟ اصلن نه! من نمی گویم چیز هر چیز مهم نیست. به هر حال به اندازه ی چیزش مهم است اما ارزشش بیشتر از چیزهای دیگر هر چیز نیست. اصلن به نظر من - که خب خودتان می دانید آدم جزئیاتم- چیزهای دیگر چیزها خیلی خیلی مهم اند. احساس می کنم چیزهای دیگر چیزهاست که چیزها را می سازد نه فقط چیزش.

متوجهی که؟

هیچ نظری موجود نیست: