۲۲ فروردین ۱۳۸۸

پررو گری های لازم و کافی

با توجه به نزدیک شدن به یوم ملکوتی بیست و هفت فروردین و با توجه به سنت بسیار حسنه ی "جذاب ترین کادوها را برای لاله بخریم تا کامروا باشیم"، لیست مختصری که سعی می شود تکمیل بشود در طول روزهای آینده، به پیوست ارائه می شود. ضمن آرزوی شادکامی برای شما عزیزان، لیست اولیه ی ما به شرح زیر است:

الف. ساعت گران و شیکان

با توجه به این که با بیست و پنج سال سن بنده کماکان ساعت سواچ به دست می کنم، لازم می بینم که در ربع قرن بعدی زندگی خویش ساعت های گران تر و دیزام پیلی دار تری به دست کنم. چرا که اول به ساعت آدم ها نگاه کن تا بفهمی با کی طرفی. رولکس، رادو، سی کی، سگ خور تیسوت! پیشنهادات ماست. ما همچنین دیده ایم که شوهر دوستمان برایش یک ساعتی خریده که تویش برلیان غلتان می باشد است و در مورد خودِ ساعتِ که اصلن با من صحبت نکن. من اصلن حالیم نبود چی هست. چشم های من شرمنده شده بود کلن از دیدنش و از آن جا که امیدی نداریم که تا آخر هفته شوهر کنیم و چنانچه شوهر کنیم شوهرمان زورش به برلیان های ولو شده در صفحه ی ساعت برسد و همچنین از آن جا تر که نمی دانیم اگر این ساعت را داشته باشیم اصلن کجای دلمان بگذاریمش، به شما تخفیف داده و همین بالایی ها. حالا می دانم رولکس مولکس هم خبری نیست ها... خلاصه ساعت.

ب. عینک آفتابی بسیار شیکان.

گمان نکنم لازم باشد بنویسم چه عینکی می خواهم دیگر. تابلوست. همچنین خواستارم هنگام تهیه کردن آن، بدهید پیچ عینک طبی م سفت شود. پالید من را. به طبع می دانید که عینک را نمی توانید تنهایی برای من انتخاب کنید. کلن دی.

پ. شرت لپ تاپ برای اورلاندو که باستن لخت مانده. توی کیفم خط خطی دارد می شود بدجور. در راستای لپ تاپ ننر کنی.

ت. هد ست مفصل که این پدر آمرزیده ما را هدست نمی شود. با نیاز کمتری هارد اکسترنال حالا که اصرار می کنید. آرشیومان روی هواست.

ث. هرگونه کتاب از انتشارات تچن.

به به. (آه حسرت) یکی شان را تازگی دیدم توی شهر کتاب نیاوران پرسیدم چند؟ بعد گفت صد و چهل پنجاه فکر کنم. من هم بیخ گلویم را بغض عالمتابی گرفت و رفتم کتاب های پنج هزار تومانی خودم را خریدم و آمدم خانه.

ج. یک دوره ی مجسمه سازی. خواسته واقعی م گل بازی ست الان. یعنی اقلن یک هل برای نجات دادن دستی که دارد هی سردتر می شود به طراحی یا حتی چه بسا یکی از دوره های انجمن حکمت در راستای مخ ورزی.

چ. جوراب.

به خاطر داشته باشید که برای یک جوراب ادیکتد دارید جوراب می خرید.

ح. لاک های بهاری رنگ و وارنگ و رژگونه ملو برای سرکار و رژگونه قرتی برای مهمانی.

خ. من را ببرید آرایشگاه از این سر و وضع در بیایم. گیس معشوقه ی حافظ جدن آرایشگاه لازم شده است.

د. کلن هر آنچه خوشگلجاتی که آدم برای خودش نمی خرد. خوش سلیقه باشید لطفن. در این خوشگلجات لوازم آرایشی که شاید کلن در عمرم یک بار استفاده کنم اما خوشگل است، می تواند باشد. کلینیک و بورژوا و بیو لطفن. حالا ایو سن لورن خریدنتان آمده، عیب ندارد. با اکراه قبول می کنم. هیه.

ذ. کارواش.

کثافتِ مرض که ماشین من است.

ر. هرگونه فیلمی که لازم است من ببینم. به نام خدا من نه میلک را دیدم نه وانس. من لاله هستم یک مسافر یا یک همچین چیزی. شصتاد روزه فیلم ندیدم. چنانچه مایلید سریال بفرستید، هماهنگی بشود که موجودی انبار نباشد از نظر لطفن.

ز. لوازم تحریر قرتی مِلان.

پ.ن

یک لیست دیگر دارم از نیازمندی هام که توی شرکت است احتمالن چون این ورها نیست. البته چیزهای دیگر غیر قابل لاگیدنی هم هست که در صورت تشخیص نگارنده، اسمس به مشتاقان ارسال می گردد.

چیزهایی که برای من نخرید:

عطر، تاپ های عجق وجق. منجوق پنجوق (به طور کلی لباس. چنانچه گیر دادید لباس بخرید برای بهبود حال جیبتان و برای این که نمی توانید برای من لباس های شیکان بخرید، چون سلیقه م را نمی دانید، می توانید با مراجعه به یکی از شعب میس اسپرت، بوسینی، بنتن و امثالهم، لباس های خانگی یا معمولی یا باشگاهیستیکی بخرید. از خرید اجناس بنفش، صورتی، خاکستری و بعضن صدری و خاکی و سربازی رنگ بپرهیزید چون با تقریب خوبی چیز تکراری می خرید. سعی نکنید باهوش باشید. دستورالعمل ها را دنبال کنید)، کیف، شال، پازل، شمع پمع، کتاب هایی که دارم، بدلیاتی که تا حالا ندیده اید استفاده کنم (ازاین به بعد هم استفاده نمی کنم)، انواع مدل گل لاله، شرت نخی، سشوار. جوراب شلواری، دمپایی پاره، لوازم منزل خریداریم.

۴ نظر:

lenochka گفت...

یعنی عاشقتم ها، میتونی با تقریب خوبی حساب کنی که من یادم مونده چی پسندیدی:D

roozbeh گفت...

tavallode eyide shomaa kheyli kheyli mobaarak! :)
ye hedieh ham pishe man daarin...age khaastin begin chejuri befrestam baraatun ;)

نقطه گفت...

اولین باره که وبلاگتو خوندم...چند تا پست بعدیتو اول خوندم، بعد، چند تا پست پسین!
نمی‌دونم چرا - یعنی می‌دونم و نمی‌گم - از نوشته‌هات و لحنت خوشم اومدی
خیلی وقته یه چی نخوندم که خوشم باشه - لحنت روم تأثیر گذاشته؛ ببخشید دارم تقلید به درون می‌کنم...گفتم که خب، درونه؛ پس لازم‌البخشش.
نمی‌شناسمت؛ شاید نخوام بشناسمی
عذر اندر معذرت بخشایش که چنین اراجیفیات‌جاتی می‌کشم در این نقطه‌گاه
تنها خواستم بگویم دوسَم اومد، نوشتم
دیگر خود بخوان مُستتر هر آنچه ننوشتم.
فکر کنم بازم میام اینجا، هم بهم خوش گذشت، هم لذت بردم و هم چون ناخودآگاه شادم کردی در این روزی که نمی‌دانم آیا واقعاً باید شاد باشم یا غمگین - ولی شکر - پس حتماً میام.
بشاد:)

نقطه گفت...

فراموش کردم بگویم اگر کتابی را که می‌خواهید، بگویید، شاید پی‌دی‌افش رابرایتان موجود باشم؛ دست کم این هدیه‌ای است از آدم ندیده‌ای که نوشته‌هایت را خوشش آمد
با تقلب می‌دانم رشته‌ات چیست؛ پس کتاب یا حداقل، کتب داریم در بساط معماریمان!
در جواب ِهمان آه حسرت هم، دوباره جواب بالا را بخوانید!:)
راستی اگه مجسمه، کلاسی یافتید، در خبر خوبش ما را بی‌نصیب مگذارید که در اولین فرصت مدتهاس که دوس دارم برم و البت در راستای هنر نه‌چندان کهنه و نساختن کاسه و کوزه:)