۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸

سرکاری ها- شش یا سیریم سقطیم گشنه ایم کم قوتیم یا مامان بزرگ مکین یا ممم... یا یا ندارد

نگ آمده. خب به طبع خیلی خوشحال ترم از نظر این که تنها نیستم. با یک آقای اچ پی درست کنی هم تلفنی دوست شدم اسمش آقای آرتور است. گفت بهم یک چیزهایی را که لازمم است یاد می دهد. خیلی آدم با عشقی ست. خیلی بیخودی پای تلفن تصمیم گرفت به من یک چیزهایی یاد بدهد. این دومین انسان ارمنی هیجان انگیزی ست که در شش ماه گذشته باهاش آشنا شدم. اولیش خانم فرانسه مان است. بعد ژنریک ارمنی ست آقاهه. یعنی اریژینالانه ارمنانه صحبت می کند و طرزش مرا یاد آقای گاسپاریان لینت می اندازد. طرز خوش خدمتانه ای دارد و من همیشه معتقدم آدم هایی که مسئول بخش خدماتند باید خوش خدمتانه باشد رفتارشان. مگر برای همین آن جا نیستند؟ حالا هرچی. این یکی خوب است. بعدن در وقت مقتضی از خانم فرانسه یاد ده مان هم می نویسم یا تیمزی را مجبور می کنم بنویسد...

نگ نشسته می گوید می خواهم برایتان عود شاش شیر روشن کنم. گلاب به رویتان شاش شیر دارد می رود توی دماغمان.

احترامن خواهشمند است امروز با هیجان معنوی خاصی آلبالو پلویی خوردیم که از نظر بصری ثک*صی محسوب می شد بسی. "احترامن خواهشمند است" را برای این اول آن جمله نوشتم چون چشمم خورد به نامه ای که روی میزم است. نامه ای که کیلوها کار را احترامن خواهشمندانه روی میزم گذاشته بود هفته ی پیش.

نگ الان در حال شدید کار کردن هست و خوابش تنظیم نشده و خمیازه می کشد و طراحی می کند و ما از این خنده اسکلانه ها افتاده به جانمان. هی به ترک دیوار. هی به چوب شور من. هی به این که وسایلم می ریزد زمین و حال ندارم پا شم جمعشان کنم. بعد نگ که می آید رد شود پایش می خورد بهشان، می پخش و پلایند و من غش خنده. بعد کمی پیش از این هم دم این بودم که بیفتم به سراشیبی بدخلقی. خب الان دستی کشیده مسی. من که پام روی کلاژ است. بعد هر آهنگی که می گذارم نگ می گوید نه عوض کن خوابم می گیره. بعد خب من بهش می گویم که خواب از خودتونه. بعد می گه حالا واقن چی می شه ما بریم جهنم؟ ده بار می سوزیم بعد تموم می شه دیگه! بعد می خواهم خودتان شدت شوخی و لودگی مستتر را هم متوجه باشید دیگر.

آها داشتم می رفتم دست به آب. بعد خودتان هم می دانید که من آدمی هستم که وقتی می روم آن جا که دیگر نمی توانم پشت میز بنشینم از شدت قضیه. بعد چنان با حالت دگرگون رسیدم آن جا که دستم را کوبیدم به دسته ی در که ... (الان نمی دانم جمله را چه جوری تمام کنم که شدت را نشان بدهد) ممم... که خیلی درد گرفت. (چقد که داره). خب من بروم بکارم. بی وجدان کاری که شمایید.

پ.ن

بی ویرایش

۱ نظر:

N گفت...

نگ شما از نوع "آر" است يا از نوع "اين"؟ يا شايد هم از نوع "رو" ؟