۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸

سرکاری ها- هشت یا وقتی روی استند دومتری کنترل اس می زنی پست بنویس

خب صبحی داشتم می آمدم، چراغ قرمز دو ثانیه ش مانده بود. لایی کشان چراغ را رد کردم و با اعتماد به نفسی که آدم ماشین فرد در روز فرد دارد، چهار راه کردستان را پیچیدم سمت گلها. یک پلیس که هیچ رقم کنار آمدنی به نظر نمی رسید و در بک گراندش یک عالم قفل زرد دیده می شد، ایست داد. گفتم دل غافل. نکند امروز زوج است! قفلی شدم رفت سر صبحی. آمد دم پنجره. فریدون فروغی بنده خدا داشت می خواند تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره... گفتم آخه من چی کار کردم؟ گفت گواهینامه، کارت ماشین. فریدون خان را ساکت کردم. حالا چه فحش هایی نثار اموات جهان هستی کردم بماند. دادم و گفت بیا. بعد تا در را قفل کنم. او دوباره رسیده بود سر چهارراه. دویدم دنبالش. مدارکم را داد به آقای نشسته توی ماشین. گفتم آخه چی کار کردم (دیدم که ماشین های قفلی اغلب زوجند. این بود که یک کمکی اعتماد به نفس پیدا کردم) گفتم: بابا جناب افسر من چه کار کردم؟ گفت: پلاکت ناخواناست. ای بابا! یک بار هم یکی شان گرفته بودم گفته بود نقص نور داری! داشتم فکر می کردم خب یک ایراد آبرومندانه تری می گرفتی! اقلن این که لایی کشیدم. دردسرتان ندهم. ولم کرد. بی جریمه. هیه. به نظر می رسد که بنده استعداد خوبی در پلیس راضی کنی دارم. هیه مکرر. همینیا. سیو شد. خدافس.

۱ نظر:

علی گفت...

پلاک ناخوانا البته خلاف با کلاسی است...کلی هم فواید دارد.جان خودم....