۲۰ تیر ۱۳۸۸

سرکاری ها- یازده یا شنبه خر است گاو من است سوارش می شم راه می رود.

یک. وقتی حواس پرتی داری، اول کارتی را که می گذاری توی ای تی ام نگاه کن بعد رمز بزن.

دو. وقتی شک داری چه کارتی را گذاشتی آن تو، جای این که رمزهایت را امتحان کنی، توی کیفت را نگاه کن، ببین کدام ها هست، این طوری می فهمی کدام آن توست.

سه. وقتی گیج بازی درآوردی، پررو نباش لااقل.

چهار. خیلی نامردی ست که یک روزی می رسد و آدم می بیند شش تا هفت ساعت خواب برایش کافی ست. یعنی رسمن بیشتر از هفت ساعت که بشود، خود به خود بیدار می شوی. به ویژه نامردی ست که حتی روزهای جمعه هم حواسش نیست که می تواند بخوابد. چنان بیدار و هوشیار دراز می کشی توی تختت که انگار دوازده ساعت خوابیدی.

پنج. آقای راننده ون که امروز ما را رساندی، تو یک راننده نبودی بلکه یک آشپز بودی، تو ما را توی ون به سان توی ماهیتابه این ور آن ور کردی. به سان وقتی یک عالم چیز میز را داری توی ماهیتابه تفت می دهی. آقای راننده ی ون حتی یک جایی که از روی دست انداز با هشتاد تا رد شدی، نشیمن گاه بنده کاملن از صندلی جدا شده و من بی وزنی را تجربه کردم. همچنین ما مقداری از سمت راست به در ون خوردیم و از سمت چپ به خانم بغلی خوردیم و او به آقای بغلی خورد و اگر آن خانم رسانا باشد، این یعنی ما به آن آقا هم خوردیم. به نظر من شما برو آشپز شو.

شش. زنگ زدی ساعت هشت صبح که هنوز همان فکرها را راجع به من می کنی؟ خیلی ببخشید خوب بکن.

هفت. باید یک روشی وجود داشته باشد که یک وبلاگ نویس بتواند در کمال خود ناشی به نظر رسانانگی، حرف هایش را بزند. این روش البته اختراع شده است منتها وقتی آدم از صداقت رنج می برد کمک نمی کند.

هشت. می توانستی هشت صبح زنگ نزنی. می توانستی بگذاری عصری که من از دفتر بیرون می آیم. هفت تا کارم را کردم. نگران این پروژه نبودم. شاید آن جور سِوِر نه نمی گفتم. شاید البته. شاید.

نه. زندگی گاه می افتد به دور تند. گاهی به دور خیلی تند. آدم باید با سرعت تصمیم بگیرد. خیلی با سرعت. بد هم نیست. هیجانی ست.

۴ نظر:

شیما گفت...

ون اساسن انتخاب بسيار بدي ست!ون درواقع يك آشپزخانه است!

Nader گفت...

Man Taze ba webloget ashna shodam... kheili jigare!

Shahrooz گفت...

Hmmmmm... in blog man ro touch nakard! chizi nadaram begam

نقطه گفت...

خب خوشم میاد از این واژه‌ساختیدگی:)ـ