۲۳ مرداد ۱۳۸۸

همه چیزمان به همه چیزمان می آید

گاهی از در بانک می آیی بیرون و ده دقیقه آن تو بوده ای. بعد می بینی ماشینت نیست. بعد هی فکر می کنی که خب ماشینم کو؟ یعنی دزدیدنش؟ آخه چی داشت که بدزدن؟ بعد فکرت را که بلند می گی، می بینی یک سرباز مسخره ای گفت با جرثقیل بردن و تو برای دقایق آینده نمی توانی هیچ فکری کنی. همان جا سر جایت می ایستی و فقط فکر می کنی که الان دقیقن چه کار کنم؟ بعد طبق معمول اوقاتی که واقعن نمی دانی چه کار کنی، به بابایت زنگ می زنی و بابایت برایت توضیح می دهد که بابا جان این نتیجه رفتار خودته! حالا ماشین را ول کن. بیا مال من را بگیر اول برو فلان جا، فلان کارت که مهم تر است انجام بده. که همین جا یادت می افتد که تمام مدارک زندگی ت در حوزه ی سوادی و مالی و شناسایی و کوفت و مرض که باید ببری جای مهم تر توی ماشین بوده است. سوالی که هست این است که چه طوری برم؟ کجا برم؟ برم بگم خودم را آوردم؟ مدارک می خواین چه کار؟ بعد حتی یادت می آید که فلاشر ماشین روشن بود. این یعنی باطری خالی کردن زپرتو ترین ماشینی که مال شماست در ساعات آینده اگر پیداش نکنی توی یکی از سه پارکینگی که گفتند احتمالن هست. بعد تو فکر می کنی لعنتی ها من حتی فلاشرم روشن بود. یعنی انقد زود می خواستم برگردم. بمیرید. جدی بمیرید. مدارکم. ای خــــدا. آن یکی چیزی که مال تفریحات شب بود. بعد خب می توانید تصور کنید که چه آدم تو سرزنی می شود آدم وقتی این را می فهمد دیگر. چه آدمِ ... ممم... چی بگم آخه؟ چه آدم هشت صبح تا یک و نیم بعد از ظهر هدر ده ای می شود در به در دنبال ماشینش...

بماند که چه طور دیوانه وار خودم را رساندم به آن جا. بماند آن جا چه جای مناسب آقایانی بود. بماند که یک پارکینگی که هزار هزار ماشین تویش بود، شماره گذاری نبود. رفتم گفتم ماشینم کو؟ گفتند برو منفی دو را بگرد. نبود منفی یک را بگرد، نبود همکف را بگرد و این روش مکانیزه ی جمع آوری خودروهای بدجا پارک کرده است. فقط مهم است که تا یارو رویش را برگرداند ماشین را بردارند، ببرند چون خیلی مزاحم است. چون همه چیز درست است توی این خیابان ها جز ماشین شما که بد جایی است... بعد شما مرتب و تمیز و مجری قانون لااقل دین نداری آزاده باش! پدر سگ ها اقلن توی پارکینگتان مرتب باشید دیگر. لااقل پیش پا افتاده ترین چیز توی پارکینگ که این است که روی شماره پارک کنید را رعابت کنید. بمیرید. بمیرید که شماره که زرشک. اقلن بدانید کدام طبقه ماشینه را پارک می کنید. که منی که ماشینم دزدگیر ندارد اگر فلاشرم روشن نبود، زودتر از دو ساعت ماشینم را پیدا نمی کردم.

بعد این که می گویم شما تصور نکنید یک پارکینگ آدمانه بی شماره است. خیر. خاک و خلی، تاریک، وحشتناک، دخمه، پر از آدم هایی که من برنامه ام نبود آن روز صبح ببینم، است. پر از آدم های آبجی این جا چی می خای، است. بعد فضا افتضاح. آدم های دنبال ماشینشان همه فحش می دادند. خب همه هم مرد بودند جز من. بعد رسمن جرثقیل ها آمده بودند ماشین ها را پرت کرده بودند آن تو و بدو بدو رفته بودند یکی دیگر پیدا کنند. یکی هوار می زد که زدین نصف ماشینم را بردید با این طرز جرثقیل کردنش... به هر حال هر چه که بود نتیجه ش این شد که من از چهارشنبه ماشین نداشتم تا حالا و اصلن نمی خواهم نق بزنم که درست آخر هفته که می گذارم هفت تا کارم را انجام بدهم این جور شد. مهم نیست. حالا عوضش شورای حل اختلاف بلد شدم. خلافی بلد شدم، ترخیص بلد خواهم شد. بخورد توی سرتان این چیزهایی که بلد شدم... که اگر من وسط شلوغ ترین خیابان این شهر گرفتار شده بودم یک ساعت طول می کشید تا برایم جرثقیل بفرستید اما این جا ده دقیقه ای دیدم که ماشینم نیست و ماشالله رفقای جرثقیلی زبر و زرنگ و بلا. سه سوت ماشینهای مزاحم را می برند بخوابانند. دم شما گرم.

شما هم کار می کنید دیگر... نان می خورید. لابد آخرش هم می توانید یک کتاب بنویسید که چه طور می شود پدر صاحب کسی را که همین طوری بی کمک شما وقت کم آورده را درآورد. مهم نیست. حتی حالا که می نویسم دیگر عصبانی نیستم. فقط دلخورم. شما آخرش هستید. شماها همه تان دست جمعی تیر خلاصید.

۵ نظر:

Unknown گفت...

شرمنده ولی خوب شما هم خلاف کرده بودی

laleh گفت...

لااقل دین نداری آزاده باش!
يعني اين يه جمله اون وسط بي نظير بود!!!
كلي ذوق كردم!

شیما گفت...

يعني دركت مي كنم عميقن!بدو بدو اون يكي رو بيار! دقيقن همينه،جايزه دارن لابد خب !

نقطه گفت...

خلاف کردن‌ت هم باحال بودا:)ـ
البته منم سرم اومده! اتفاقاً اگه اون سربازه نبود، منم فکر می‌کردم یه احمقی فکر کرده این زهواردررفته، چیزی داره که بدزدن‌ش!ـ

آخ من ماهی چند بار بگم «همه‌چی‌مون به همه‌چی‌مون می‌آد» خوبه؟!ـ

مجتبي گفت...

همه چيزشان به همه چيزمان مي رود از بس كه همه چيزمان به همه چيزمان مي آيد.