۲۲ دی ۱۳۹۱



عصری نشسته بودم، تلفنم زنگ خورد از یک شماره بلوک شده، یک آقایی گفت سلام خواهرم. گفتم سلام. گفت من از سفارت تماس می‌گیرم قسمت کمیته امداد امام خمینی شعبه وین. خواستم بگم که ما شنیدیم برای شما یک حادثه‌ای پیش آمده اگر کمک لازم دارید ما در خدمتیم. من کف کردم. گفتم شما از کجا شنیدید؟ دندونام ریخت تو دهنم که اینا به این سرعت چطوری فهمیدن که من پام تو گچه؟ من کمک کمیته‌ی امداد نمی‌خام خب! بعد اصلن فکر نکردم که کمیته امداد امام خمینی شعبه‌ی وین داریم آخه؟
بعد یهو زد زیر خنده که بابا من کامیارم.
خیلی دمش گرم. وسط دو تا پرواز بود. اومد برام ارکیده‌ی زیبا آورد. با هم قهوه خوردیم بعد هم بدو بدو رفت به پروازش برسه. رو گچم هم امضا کرد کمیته امداد امام جهت اقدام رویت شد! شعبه‌ی وین!
بعد گفت تو کله‌ش می‌خواسته سناریوی طولانی‌تری رو بگه. می‌خواسته بگه ما امکاناتی داریم که شما تو بیمارستان خواهران بستری بشید که مرد نامحرم شما رو نبینه. منتها من انقد کف کردم از حرف اولش که خنده‌ش گرفته و فکر کرده من الان سکته می‌کنم، زودی خودشو لو داد.
یه چنین دوستای خوبی.
مرسی.

۸ نظر:

پ گفت...

:)))))
عالی

R A N A گفت...

=))))
Excellllllllent!
I was thinking they are also following your blog! ;)

کتا گفت...

زود خوب شو
هر چقدر هم که لازم داری غر بزن.‏
من خیلی وقته میخونمت. از توی گودر. معمولاً کامنت نمی‌ذارم. یعنی گمانم هیچوقت نذاشته باشم اما الان خب کامنت لازم داری
کدوم استخونت شکسته؟
:((

ساناز گفت...

اصلا حالم خوب نبود وقتی اینو خوندم .. یه عالمه خنده رو لبم آورد این متنت. مرسی :)

سارا گفت...

خیلی خلاقانه بود!

سلام! عالی بود و اما امیدوارم زوووود خوب بشوید

alireza گفت...

شوخیای پشت وانتی! باحال! :)

رویا گفت...

وای چه بامزه! خیلی خوب بود و لبخند به لب آورد. تا باشه از اید دوست های خوب!

محمدرضا گفت...

باور کردم اولش :))
با حال بود